اگر در اطرافتان خانواده هایی با فرزند دوقلو ببینید، متوجه خواهید شد که اسم هایی هم وزن برای آن ها انتخاب شده است. در بین دوقلو های پسر، انتخاب اسم هم وزن بسیار مشکل است اما اگر لیستی از اسامی پسرانه هم وزن وجود داشته باشد، انتخاب اسم ساده تر خواهد شد. زمانی لیست اسامی پسرانه هم آوا پرکاربرد تر است که معنی اسامی عنوان شده در آن نیز بیان شود. اگر شما نیز صاحب فرزندانی دوقلو و حتی اگر صاحب دو فرزند باشید می توانید از لیست زیر، اسم پسرانه زیبا هم وزن را برای فرزندتان برگزینید.

اسامی پسرانه هم وزن با الف


  • اردلان و اردوان

اَردلان : (اَرد = پاک و مقدس + لان (پسوند مکان) )، 1- جای و مکان مقدس؛ 2- نام طایفه ای از ایلات کرد ایران.

اردوان : نگهبان درستکاران؛ 2- (اَعلام) نام پنج تن از شاهان ایرانی از سلسلهی اشکانی

  • ارسام و اَرشام

اَرسام : گونه ای دیگر از واژه ی آرشام، آرشام - آرشام، خرس، زورمند، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی

ارشام : ارشام برق ؛ درخشیدن آن. (منتهی الأرب ). پدید آمدن برق. (تاج المصادر بیهقی ). اندک درخشیدن

  • ارسلان و اردلان

اَرسلان : شیر، شیر درنده، اسد، از نام های خاص ترکی، (به مجاز) مرد شجاع و دلیر - شیر، نام پسر مسعودغزنوی

اردلان : ارددرستی و راستی و پارسائی + لان مزید مؤخر) اسم طایفه ای از ایلات کرد ایران که در سنندج مسکن دارند

  • ارشام و ارشیا

ارشام : زور خرس، خرس نیرو، (در اعلام) پسر آریامنه و پدر ویشتاسپ از خاندان هخامنشی - به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی

ارشیا : به لغت زند و پازند تخت و اورنگ شاهان را می گویند، گاه، تخت - تخت پادشاهی

  • اشکان و کیان

اشکان : (اشک + ان (پسوند نسبت) )، منسوب به اشک که بانی و مؤسس خاندان اشکانیان بود - منسوب به اشک

کیان : کی ها، هر کدام از پادشاهان داستانی ایران از کیقباد تا دارا، پادشاهان و سلاطین، (به مجاز) سروران و بزرگان - پادشاهان، سلاطین، دومین سلسله پادشاهی از دوره تاریخ افسانه ای ایران

  • احسان و حسان

اِحسان : (عربی) خوبی، نیکی، نیکویی، (به مجاز) بخشش، انعام، نیکویی کردن، (در تصوف) نیکی کردن در مقابل بدی دیگران - نیکی، نیکویی

حسان : (عربی) بسیار نیکو، بسیار خوب، نیکروی، (در اعلام) حسان بن ثابت شاعر رسول اکرم (ص) - زیبارویان، نیکوان

  • اِرشاد و مهرشاد

اِرشاد : رهبری، هدایت کردن، راه نمودن، راهنمایی، نشان دادن راه درست - راهنمایی، هدایت

مهرشاد : (عربی) رهبری، هدایت کردن، راه نمودن، راهنمایی، نشان دادن راه درست - راهنمایی، هدایت

  • ارمیا و آریا

اِرمیا : نام یکی از پیغمبران بنی اسرائیل

آریا : آزاده، نجیب؛ شعبه ای از نژاد سفید که از روزگاران بسیار قدیم در ایران، هند و اروپا ماندگار شده اند؛ نژاد هند و اروپایی.

اسم پسرانه شیک

اسم پسرانه شیک

  • اسرافیل و میکائیل

اِسرافیل : اسرافین . فرشته ٔ صور. (السامی ). فریشته ٔ صور. ملک بعث . صاحب صور. خداوند صور. (زمخشری ) (مهذب الاسماء). یکی از فرشتگان مقرب مأمور دمیدن روح به اجسام و نفخ صور در روز رستاخیز

میکائیل : به معنی 'کیست مثل یهوه '، نام فرشته ی روزی، فرشته ی روزی ها، (در اعلام) نام یکی از چهار مَلَک مقرب - معرب از عبری به معنای کیست که شبیه خدا باشد؟

  • اتابک و بابک

اتابک : اتابک مرکب از دو کلمه آتا و بک مخفف بیوک، به معنی بزرگ است، این اصطلاح در دربارهای ایران معمول به معنی آموزگار سلطان و گاهی به معنی بزرگ ایل استفاده شده است

بابک : پرورنده و پدر را گویند. استوار، پدر کوچک، پاپک. نام موبدی در روزگار انوشیروان که دیوان عرض و سپاه به دست وی بود

  • احمد و محمود

احمد : صفت تفضیلی از «حمد» به معنای کسی که کارش به ستایش رسیده است.

محمود : ستوده شده و مورد پسند، نیک، خوش.

  • ادیب و شکیب

ادیب : فرهنگی . دانشمند. هنرمند. خداوند ادب . ادب دارنده . دانای علوم ادب . سخن دان

شکیب : تحمل، بردباری، صبر، شکیبیدن - تحمل، بردباری، آرام و صبر

  • ارژن و ارژنگ

ارژن : از شخصیتهای شاهنامه، پادشاه کیانی

ارژنگ : باهوش و زرنگ و خوش فکر

  • اسماعیل و ابراهیم

اسماعیل : آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم (ع) و هاجر

ابراهیم : یکی از پیامبران اولوالعزم ، نام سوره ای در قرآن کریم

  • اصغر و اکبر

اصغر : صغیرتر، کوچکتر، خردتر

اکبر : بزرگتر، سالمندتر، بزرگسالتر

  • افشار و افشین

افشار : کمک، معاون، رفیق، شریک

افشین : اف + بمعنی فرو برنده و شین + بمعنی خشم = بمعنی فروبرنده خشم است.

  • الیا و ارمیا

الیا : درنگ کردن و پس ماندن

ارمیا : برگزیده پروردگار فرستاده خداوند

  • الیاس و عباس

الیاس : الیاس یکی از پیامبران قوم یهود بودند و نامی عبری است

عباس : بسیار ترشروی . شیر بیشه

  • الیان و الیاس

الیان : نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار. نام یکی از هفت در بهشت الهی

الیاس : الیاس یکی از پیامبران قوم یهود بودند و نامی عبری است

  • امید و نوید

امید : امل، امیدواری، انتظار، توقع، چشم داشت، رجا

نوید : بشارت، خبرخوش، مژده

  • امیر و امین

امیر : پادشاه، حاکم، حکمران، خان، خدیو، رئیس، ژنرال، سرلشکر، سلطان، شاه، شیخ، فرمانده، ملک

امین : استوار، امانت دار، ثقه، درستکار، درست، درست کردار، صالح

  • امیراردلان و امیرارسلان

امیراردلان : امیر (آقا،بزرگ،سرور)+ اردلان (به معنی درستی، راستی و پارسایی)

امیرارسلان : امیر (آقا،بزرگ،سرور)+ ارسلان (شیر، شیردرنده)

  • امیرپارسا و امیرپاشا

امیرپارسا : فرمانده ی فروتن و پاک

امیرپاشا : شاه و سرو

  • امیرپوریا و امیرپویا

امیرپوریا : امیر + پوریا (هم خانواده پریا به معنی نیک صورت)

امیرپویا : امیر + پویا (پوینده. رونده )

  • امیرپویان و امیرپویا

امیرپویان : پوینده علم ودانش

امیرپویا : دارای استعداد یا توان دگرگونی

  • امیرسامان و امیرسبحان

امیرسامان : قلمرو، کران، مرز، حد

امیرسبحان : خدا را به پاکی یاد کردن

  • امیرصدرا و امیرطاها

امیرصدرا : پیشوای دین

امیرطاها : بزرگترین هدایت کننده

  • امیرعباس و امیرعرفان

امیرعباس : شاه شیر بیشه

امیرعرفان : امیر + الهیات، حکمت، شناخت، علم، معرفت

  • امیرعطا و امیرطاها

امیرعطا : امیر + احسان، انعام، بخشش، تعارف

امیرطاها : امیر + بزرگترین هدایت کننده

  • امیرکسرا و امیرسدرا

امیرکسرا : امیر + خسرو، سلطان، شاه، قیصر

امیرسدرا : امیر + بالانشین- حاکم - خبره

  • امیرمحمّد و امیرمحمود

امیرمحمّد : امیر + ستوده شده، ستایش شده

امیرمحمود : امیر + ستوده، ممدوح، ستایش شده، نیک

  • ایلیا و ارمیا

ایلیا : جوانمرد

ارمیا : فرستاده شده از جانب پروردگار

  • ایلیاد و ایلیار

ایلیاد : یاد ایل، به یاد ایل،

ایلیار : دوست و رفیق ایل، یار و یاور ایل

  • ایمان و امین

ایمان : اطمینان، اعتقاد، باور، باورداشت، عقیده

امین : استوار، امانت دار، ثقه، درستکار، درست، درست کردار، صالح

  • آبان و آبدین

آبان : آبان ماه، عقرب

آبدین : همیشه.جاودانه

  • آبتین و آتین

آبتین : نام پدر فریدون، روح کامل، انسان نیکو کار،

آتین : در لغت زند و پازند به معنی موجود شده و پیدا گردیده و به هم رسیده می باشد

  • آتان و آتین

آتان : افتخار پدر، موجب آسایش و شادکامی پدر، عزیزِ پدر

آتین : در لغت زند و پازند به معنی موجود شده و پیدا گردیده و به هم رسیده می باشد

  • آتیلا و ایلیا

آتیلا :به معنی چابک، شجاع، نامی، نامدار

ایلیا : جوانمرد

  • آتین و آرتین

آتین : در لغت زند و پازند به معنی موجود شده و پیدا گردیده و به هم رسیده می باشد - با طراوت و شاداب

آرتین : پاکی و تقدس

  • آدریان و آدرین

آدریان : امپراطور روم

آدرین : نام عظیمی از عظمائ روم وی پسر خوانده تراژان بود

  • آذرباد و آذربان

آذرباد : نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است

آذربان : بانوی آتش، نورانی و زیبا مانند آتش

  • آراد و آراز

آراد : نام فرشته ای است موکل بر دین و تدبیر امور

آراز : معنی: صدقه انفاق در راه خدا . آراز نام رودی است که ایران و آذربایجان را از هم جدا کرده است و نام فارسی آن ارس میباشد.

  • آران و آرتان

آران : نام پادشاه آذربایجان در عهد باستان.معتدل و میانه.پاک وبی غش .سالم.کامل

آرتان : نام برادر داریوش و پسر ویشتاسپ. آرتان به معنای پربرکت می باشد

  • آرتا و آرتین

آرتا : پاک، نام پهلوان ایرانی

آرتین :پاکی و تقدس؛ هفتمین پادشاه ماد

  • آرتام و آرشام

آرتام :نام والی فریگیه در زمان کورش کبیر

آرشام :پسر آریا رمنه و پدر ویشتاسپ از خاندان هخامنشی به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس بسیار نیرومند

  • آرتیمان و آرتین

آرتیمان : مرکب از آرتی به معنای پاک و مقدس بعلاوه مان به معنی تفکر و اندیشه

آرتین : منسوب به آرت، پاکی و تقدس

  • آرتین و رادین

آرتین : منسوب به آرت، پاکی و تقدس

رادین : جوانمرد - بخشنده، جوانمرد

  • آردا و آرشا

آردا : مقدس.برکت .فزونی.نعمت .زندگی بهتر

آرشا : پاک ، مقدس ، نام فرزند داریوش که یکی از پادشاهان هخامنشی است.

  • آرسِن و آرسام

آرسِن : مرد مبارز

آرسام : گونه ای دیگر از واژه ی آرشام، خرس، زورمند، دارای زور خرس

  • آرش و آرشام

آرش : از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی معنی: مقدس - آردا، مقدس

آرشام : زورمند . قوی . زور خرس کسی کهع بسیاغر نیرومند و قوی است

  • آرمان و آرمین

آرمان : ایده، شعار، مرام، هدف، آرزو، امید

آرمین : آرام گرفتن-دلیر- روشن ضمیربه معنای ارزو یا شوق و عشق

  • آرمین و آروین

آرمین : آرام گرفتن-دلیر- روشن ضمیربه معنای ارزو یا شوق و عشق

آروین : آزمایش، آزمون، امتحان، تجربه

  • آریا و آرین

آریا : به معنای نجیب، شریف

آرین : مرد آریایی - آریایی نژاد، از نسل آریایی

  • آریاباد و آریابان

آریاباد : آریاپاد نگهبان قوم آریایی

آریابان : نگهبان قوم آریایی

اسامی پسرانه هم آوا

اسامی پسرانه هم آوا

  • آریابد و آریاراد

آریابد : مهتر و بزرگ قوم آریائی، رئیس قوم آریایی، نگهبان نژاد آریا

آریاراد : آریایی شجاع و دلیر، جوانمرد و بخشنده

  • آریان و آرین

آریان : منسوب به آریا، آریایی

آرین :مرد آریایی

  • آزاد و آراد

آزاد : آزاده، حر، خلاص، رها، سبکبار، فارغ، مخیر، مختار ، مرخص

آراد : آقا.جوانمرد

  • آوید و نوید

آوید : دانش، خرد، عقل

نوید : بشارت، خبرخوش، مژده

  • آیدین و آیین

آیدین : شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه

آیین :رسم، روال، روش، شیوه، عادت، منوال، دین

اسامی پسرانه هم وزن با ب


  • بردیا و بهنیا

بردیا : بلند قامت،بلند پایه

بهنیا : نیک نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف - کسی که از نسل خوبان است

  • برزین و فرزین

برزین : باشکوه، نام یکی از سرداران کیکاوس

فرزین : دانا،آگاه،خردمند

  • بشیر و بصیر

بشیر : بشارت دهنده، مبشر، مژده رسان

بصیر : آگاه، بینا، خبره، خبیر، دانا، روشن بین، مدبر، مطلع

  • بهرام و شهرام

بهرام : مریخ

شهرام : مطیع شاه، رام شاه، آرام شاه، موجب آرامش شاه - شاه شاد و خوشحال

  • برهان و سبحان

برهان : حجت، دلیل

سبحان : تنزیه، تنزیه کردن، سبحان اله گفتن، خدا را به پاکی یاد کردن، پاک بودن، پاکیزه کردن، پاک، منزه

  • بنیامین و یاسین

بنیامین : آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) یعنی پسر دستِ راست من

یاسین : نام یکی از سوره های قرآن

  • بِهداد و بهراد

بهداد : در کمال عدل و داد - آفریده خوب

بهراد : جوانمرد نیکو - مرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده)

  • بهراد و بهزاد

بهراد : جوانمرد نیکو - مرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده)

بهزاد : نجیب. اصیل. حلال زاده

  • بهروز و شهروز

بهروز : خوشبخت، سعادتمند، نیکبخت، نیک روز

شهروز : بمعنی شهرود است که رودخانه ٔ بزرگ باشد

اسم پسرانه شیک هم وزن

اسم پسرانه شیک هم وزن

  • بهکام و بهنام

بهکام : مرکب از به (بهتر، خوبتر) + کامه (آرزو)

بهنام : نیک نام. خوشنام. نام نیک و خوب

  • بهنام و شهرام

بهنام : نیک نام. خوشنام. نام نیک و خوب

شهرام : مطیع شاه، رام شاه، آرام شاه، موجب آرامش شاه - شاه شاد و خوشحال

  • بهنود و شهنود

بهنود : به معنی پسر عزیز - نام پادشاهان هند

شهنود : پسر پادشاه

  • بهیاد و شهیاد

بهیاد : یعنی بهترین خاطره

شهیاد : مرکب از شه (شاد) + یاد (خاطره)

  • بهین و متین

بهین : بهترین، بهینه، خوب، نیکو، گزیده، منتخب، نیکوترین، حلاج، نداف

متین : باوقار، جاافتاده، سنگین، موقر، استوار، محکم، پابرجا، رزین، فرهیخته

  • بهینا و بهنیا

بهینا : منسوب به بهین، بهین - فرزند نیکان، کسی که اجداد و نیاکانش از خوبان بوده اند

بهنیا نیک نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف - کسی که از نسل خوبان است:

  • باراد و آراد

باراد : جوانمرد و نیرومند ، غیور ، بزرگمنش ودانا

آراد : معنای آقادارد. جوانمرد. بخشنده

  • باربد و رامبد

باربد : بار، رخصت، پرده دار، نوازنده و رامشگر دوره ساسانیان

رامبد : به معنی رئیس رامشگران، آرامش دهنده - نگهبان و پاسدار آرامش

  • بهبود و بهنود

بهبود : تندرستی، سلامت، صحت، عافیت، التیام، پیشرفت، ترقی، توسعه، رفاه

بهنود : بهترین پسر، یهترین فرزند ذکور

  • بهداد و بهراد

بهداد : در کمال عدل و داد - آفریده خوب

بهراد : جوانمرد نیکو - مرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده)

  • بهدین و رادین

بهدین : خوش کیش، نیک آیین

رادین : جوانمرد - بخشنده، جوانمرد

  • بهراد و شهراد

بهراد : جوانمرد نیکو - مرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده)

شهراد : پادشاهِ جوانمرد - شاه بخشنده

  • بهرنگ و ارژنگ
  • بهسود و بهنود

بهسود : خوش آسودن

بهنود : به معنی بهترین پسر، یهترین فرزند ذکور

  • بهشاد و مهرشاد

بهشاد : نیکوی شاد - مرکب از به (بهتر یا خوب) + شاد

مهرشاد : خورشاد - شادمهر، مرکب از شاد (خوشحال) + مهر (محبت یا خورشید )

  • بهفام و بهنام

بهفام : مرکب از به (بهتر یا خوب) + فام (رنگ)

بهنام : نیک نام. خوشنام. نام نیک و خوب

اسامی پسرانه هم وزن با پ


  • پرهام و بهنام

پرهام : نامی است پارسی باستانی (کذا) و معرب آن براهیم است.

بهنام : نیک نام. خوشنام. نام نیک. شهرت خوب

  • پدرام و پندار

پدرام : پاینده، جاوید، مانا، بانشاط، خوش، خوشدل، شادمان، شاد، مسرور، آراسته، مرتب، منظم، درست

پندار : اندیشه، انگار، ایهام، پنداشت، تصور، توهم، خیال، ظن، فرض، فکر، گمان

  • پوریا و پویا

پوریا : هم خانواده پریا به معنی نیک صورت - نام پهلوان ایرانی معروف به پوریای ولی

پویا : پوینده. رونده و برخی دونده را گویند

نام پسرانه هم وزن

نام پسرانه هم وزن

  • پویا و پویان

پویا : پوینده. رونده و برخی دونده را گویند

پویان : آن که در حال حرکت به نرمی و آرامی است، روان، دونده، دوان، شتابان، جوینده، جستجو کننده - پویا، پوینده

  • پویان و پیمان

پویان : آن که در حال حرکت به نرمی و آرامی است، روان، دونده، دوان، شتابان، جوینده، جستجو کننده - پویا، پوینده

پیمان : تعهد، شرط، ضمان، عهد، قرارداد، قول، معاهده، مقاطعه، مقاوله، میثاق، وعده

اسامی پسرانه هم وزن با ت


  • توحید و وحید

توحید : اقرار به یگانگی خدا کردن، ایمان به وحدانیت خدا داشتن، به یکتایی خدا ایمان آوردن

وحید : بی همتا، تک، تنها، فرد، فرید، مجرد، منفرد، واحد، یکتا، یگانه

  • تیرداد و فرداد

تیرداد : زاده شده در تیر ماه، اشک دوم پادشاه اشکانی

فرداد : زاده ی با شأن و شکوه و شوکت، مولود با شکوه - داده شکوه و جلال

اسامی پسرانه هم وزن با ج


  • جانیار و جهانیار

جانیار : جان = روح و روان + یار (پسوند دارندگی) )، دارای روح و روان - یاری دهنده جان، نام مورخی از مردم بخارا

جهانیار : یاور مردم جهان

  • جاوید و جویان

جاوید : ابدی، پایا، پایدار، جاویدان، خالد، دایم، ماندنی، مدام، همیشگی

جویان : جوینده جستجو کننده . درحال جستجو کردن

  • جلال و جلیل

جلال : احتشام، بزرگی، جاه، جبروت، حشمت، شکوه، شوکت، عظمت

جلیل : باحشمت، رفیع، شامخ، عالی قدر، عظیم، محتشم، والا

  • جلیل و جمال

جلیل : باحشمت، رفیع، شامخ، عالی قدر، عظیم، محتشم، والا

جمال : حسن، خوشگلی، زیبایی، صباحت، قشنگی، نیکویی، وجاهت

  • جمال و کمال

جمال : حسن، خوشگلی، زیبایی، صباحت، قشنگی، نیکویی، وجاهت

کمال :استغنا، بلوغ، پختگی، رسایی، رشد، بینش، حکمت، فضل، فضیلت، معرفت

  • جویان و کیان

جویان : جوینده جستجو کننده . درحال جستجو کردن

کیان : پادشاهان و سلاطین، سروران و بزرگان

  • جهان و جویان

جهان : آفاق، دنیا، عالم، کره ارض، گیتی، روزگار، زمانه

جویان : جوینده جستجو کننده . درحال جستجو کردن

  • جهاندار و جهانگیر

جهاندار : جهان + دار، نگهبان جهان.پادشاه. سلطان

جهانگیر : عالمگیر، فاتح، کشورستان، همگانی

اسم پسرانه شیک هم وزن با ح


  • حسام و حسان

حسام : تیغ، سیف، شمشیر، قداره

حسان : بسیار نیکو. بسیار خوب

  • حسام و سام

حسام : ، سیف، شمشیر، قداره

سام : نواده ی گرشاسب جهان پهلوان پدر زال . بیماری، مرض، ناخوشی، ورم، آسم، سرسام، دوار، خیزران، سمی، زهردار، خطرناک، زهرناک، آتش

  • حامد و حامی

حامد : ثناخوان، ثناگو، ستایشگر، ستاینده، مداح، مدیحه سرا، سپاسگزار

حامی : پشتیبان، طرفدار، کمک، مجیر، مددکار، معین، هوادار، هواخواه، یار، یاریگر، یاور

  • حسن و حسین

حسن : جمال، خوشگلی، زیبایی، صباحت، وجاهت، خوبی، خوشی، نیکویی

حسین : صاحب جمالمصغر حسن. خوب. نیکو

  • حمید و مجید

حمید : پسندیده، ستوده، فرخنده، مبارک، میمون

مجید : بزرگوار، بلندمرتبه، شریف، فخیم، گرامی، عالی، عالی قدر

نام پسر هم وزن

نام پسر هم وزن

اسامی پسرانه هم وزن با د


  • داتام و داتان

داتام : یسر کامیسار از مردم کاریه حاکم لک و سیری

داتان : نام یکی از فرماندهان پارسی کاپادوکیه

  • دادمهر و دادور

دادمهر : دادمهر در زمان ایران باستان لقب یک الهه بوده.الهه ای از طرف خداوند ،دادمهر یعنی فرستاده خدای آب

دادور : دادگستر، دادگر، عادل، قاضی

  • دادور و دادیار

دادور : دادگستر، دادگر، عادل، قاضی

دادیار : دادستان، وکیل عمومی

  • دارا و داراب

دارا : توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم، حائز

داراب : پسر بهمن و همای چهرزاد - از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر بهمن پادشاه کیانی و همای چهرزاد

  • داران و دارمان

داران : در عربی در حالت رفعی استعمال شود ولی در فارسی مراعات این قاعده نکنند.

دارمان : نام یک سپهسالار ارمنی که معاصر خسروپرویز بوده است.

  • دارنوش و داریوش

دارنوش : از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی

داریوش : دار:دارنده و مالک، و یوش: جهان، می باشد پس داریوش یعنی: مالک جهان و یکی از اسمای خداوندگار در زبان آریایی

  • داریا و بردیا

داریا : دارا، دارنده

بردیا : دومین پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجیه

  • دامور و دامون

دامور : آواز نرم و لطیف

دامون : یاری دهنده ی انسان ها، جنگل

  • دانا و دارا

دانا : حبر، خردمند، دانشمند، عالم، فاضل، فرهیخته، محقق، ملا

دارا : توانگر، ثروتمند، غنی، مالک

  • دانوش و داریوش

دانوش : نام شخصی در داستان وامق و عذرا - نام کسی که عذرا معشوقه وامق را فروخت

داریوش : دار:دارنده و مالک، و یوش: جهان، می باشد پس داریوش یعنی: مالک جهان و یکی از اسمای خداوندگار در زبان آریایی

  • دانیار و جانیار

دانیار : این واژه نامی کردی به معنای بخشنده است. البته معنای دیگر این واژه یار دانا است.

جانیار : (جان = روح و روان + یار (پسوند دارندگی) )، دارای روح و روان - یاری دهنده جان، نام مورخی از مردم بخارا

  • داوود و داوید

داوود : محبوب، داوودیعنی پیونددهنده ی قلبها

داوید : داوود. پیونددهنده ی قلبها

  • دایان و رایان

دایان : نامی دخترانه و پسرانه، به معنای سرافرازی و سربلندی

رایان : بسیار باهوش- تیز هوش

اسم پسر هم وزن با ر


  • رها و رهام

رها : آزاد، خلاص، فارغ، مرخص، مستخلص، وارسته، بی بند، پراکنده، پرت، ترک

رهام : نام پسر گودرز که در جنگ دوازده رخ ' بارمان ' را کشت، (در عربی) پرنده ای که شکار نکند

  • رُهام و پرهام

رهام : نام پسر گودرز که در جنگ دوازده رخ ' بارمان ' را کشت، (در عربی) پرنده ای که شکار نکند

پرهام : نامی است پارسی باستانی (کذا) و معرب آن براهیم است

  • راتین و متین

راتین : صمغی است که روئین سازان بدان ظرف را پیوند کنند

متین : باوقار، جاافتاده، سنگین، موقر، استوار، محکم، پابرجا، رزین، فرهیخته، خلیق

  • رادان و رادمان

رادان : مرکب از راد به معنی جوانمرد و پسوند نسبت، انکه منسوب به جوانمردی است

رادمان : نام سرداری ارمنی و معاصر خسروپرویز پادشاه ساسانی. رادمان سپهدار خسروپرویز بود و معنی کلمه رادمنش است.

  • رادمهر و شادمهر

رادمهر : خورشید بخشنده، بخشنده همچون خورشید - مرکب از راد (بخشنده) + مهر (خورشید )، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی

شادمهر : ویژگی آن که دارای شادی و مهربانی است

  • رادوین و رادین

رادوین : جوانمرد

رادین : بخشنده، جوانمرد

  • راستین و راشین

راستین : بی ریا، صادق، صمیمی، مخلص، حقیقی، واقعی

راشین : نوعی درخت در جنگل های ایران. سرسبز . با طراوت

  • رامتین و رامسین

رامتین : نوعی درخت در جنگل های ایران. سرسبز . با طراوت

رامسین : جایگاهی است و گویا در همدان باشد .

  • رامین و رامتین

رامین : نام عاشق ویسه، (این کلمه مرکب از ' رام ' به معنی طرب و ' ین ' است به معنی طربناک است) عاشق ویس در منظومه ویس و رامین

رامتین : نام یکی از نوازندگان و موسیقیدانان در زمان ساسانیان که واضع ساز چنگ بوده است

  • رایا و رایان

رایا : اسم مردی که پسرانش با زرو بابل مراجعت کردند . فکر، اندیشه، تأمل + الف (اسم ساز) )، (به مجاز) فکر و اندیشه

رایان : بسیار باهوش- تیز هوش

  • رایان و کیان

رایان : بسیار باهوش- تیز هوش

کیان : یعنی پادشاهان جبار بزرگ. دومین سلسله پادشاهی از دوره تاریخ افسانه یی ایران

اسم پسرانه هم آوا

اسم پسرانه هم آوا

اسامی پسرانه هم وزن با ز


  • زامیاد و بامداد

زامیاد : نام روز بیست و هشتم از هر ماه شمسی

بامداد : ، بامدادان، پگاه، سپیده دم، شفق، صباح، صبح، فجر، فلق

  • زانیار و زامیاد

زانیار : دانا، دانشمند

زامیاد : در آیین زردشتی، فرشتۀ موکل بر زمین

اسامی پسرانه هم وزن با ژ


  • ژوان و ژوبین

ژوان : میعادگاه عاشق و معشوق - زمان، میعاد، ملاقات

ژوبین : زوبین، نیزه ی کوچک که در جنگهای قدیم به سوی دشمن پرتاب می کردند.

  • ژیار و ژیوار

ژیار : شهرنشینی، تمدن، زندگی شهروندان

ژیوار : (کردی) زندگی - نام کوهی در اورامان

اسامی پسرانه هم وزن با س


  • سابین و سارین

سابین : سروکوهی

سارین : نام دو روستا در شهرستان های خدابنده و رفسنجان

  • ساسان و سامان

ساسان : گدایی کننده، گدا.کسی که از ملک و مال احتراز کند، فقیر، درویش.تنها و گوشه نشین

سامان : خطه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه، ابزار، اثاث، اسباب، وسایل، انتظام، ترتیب

  • سام و سامان

سام : بیماری، مرض، ناخوشیجهان پهلوان ایرانی نواده ی گرشاسب جهان پهلوان پدر زال

سامان : خطه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه، ابزار، اثاث، اسباب، وسایل، انتظام، ترتیب

  • سامان و سامین

سامان : خطه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه، ابزار، اثاث، اسباب، وسایل، انتظام، ترتیب

سامین : (سام + ین (پسوند نسبت) )، منسوب به سام، سام

  • سامی و حامی

سامی : بلندمرتبه

حامی : پشتیبان، طرفدار، کمک، مجیر، مددکار، معین، هوادار

  • سامیار و سانیار

سامیار : ثروتمند - کمک کننده به آتش محافظ آتش

سانیار : (سان = کیفیت، چگونگی، قدرت، عزت + یار (پسوند دارندگی) )، دارای عزت و قدرت و کیفیت

  • سبلان و اردلان

سبلان : نام کوهی در آذربایجان

اردلان : به معنی درستی، راستی و پارسایی

  • سپنتا و سپند

سپنتا : پاک و مقدس

سپند : اسفند

  • سپهر و سپهرداد

سپهر : آسمان، سما، طارم، عرش، فضا، فلک، کیهان، گردون، اقبال، بخت، طالع، روزگار

سپهرداد : نام داماد داریوش که در شجاعت ممتاز بود

  • سرافراز و سرفراز

سرافراز : بالنده، بلندمرتبه، سربلند، سرفراز، مباهی، مفتخر، گردن فراز، گردن کش

سرفراز : بلندمرتبه، سربلند، سرفراز، مباهی، مفتخر، گردن فراز، گردن کش

  • سعید و حمید

سعید : خوش اقبال، خوشبخت، سعادتمند، نیک اختر، نیکبخت، همایون، مبارک

حمید : پسندیده، ستوده، فرخنده، مبارک، میمون

  • سورن و سورنا

سورن : آفند، تاخت، تک، حمله، هجوم، یورش، شوق

سورنا : سرنا، سورنای، شهنا

  • سورین و سورن

سورین : منسوب به سُور، شادان ، خوشحال

سورن : آفند، تاخت، تک، حمله، هجوم، یورش، شوق

  • سیامک و سیاوش

سیامک : نام یکی از پهلوانان توران که در جنگ دوازده رخ بدست گرازه ٔ ایرانی کشته شد

سیاوش : به معنی دارنده ی اسب نر سیاه، مرد چشم و مو مشکی

  • سیروان و سیروس

سیروان : سیر روان که سیر از سیرت میاد و روان یعنی با سیرت روان، پاک سیرت، خوش سیرت

سیروس : از زمره ی نام های کهن ایرانی، شکل فرانسوی کوروش

  • سینا و نیما

سینا : به معنی دانشمند از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی

نیما : نام آور و نامور، کمان، کمان دار،

  • سیناک و رستاک

سیناک : نام یکی از بزرگان فارسی در زمان اشک هجدهم پادشاه اشکانی

رستاک : رس - به معنی رسیده و تاک به معنی درخت انگور می باشد

اسم پسرانه خاص هم آوا با ش


  • شَنتیا و سپنتا

شَنتیا : نام حضرت علی (ع) در زبور داوود - فاتح پیروز، از القاب حضرت علی

سپنتا :پاک و مقدس

  • شاها و طاها

شاها : نام قلعه ای که هولاکوخان اموال و خزاین خود را آنجا گذاشته

طاها : هدایت کننده

  • شروان و شروین

شروان : در فارسی به معنی درخت سرو است

شروین : نام انوشیروان دادگر

  • شروین و شهرود

شروین : نام انوشیروان دادگر

شهرود : نهر و رودخانه بزرگ، نام سازی

  • شهراد و شهرود

شهراد : پادشاهِ جوانمرد - شاه بخشنده

شهرود : نهر و رودخانه بزرگ، نام سازی

  • شهرداد و مهرداد

شهرداد : زاده ی شهر، شهری

مهرداد : داده ی مهر، آفریده شده ی مهر

  • شهزاد و بهزاد

شهزاد : شاهزاده، فرزند شاه یا از نسل شاه

بهزاد : خوش نژاد، اصیل، نیکوتبار.

  • شهسان و شایان

شهسان : مانند شاه، شاهوار، دارای جلال و شکوه شاهانه

شایان : برازنده، درخور، سزاوار، لایق

  • شهنام و بهنام

شهنام : بزرگ نام و دارنده ی نامِ شاهانه

بهنام : نیک نام. خوشنام

  • شهیاد و مهیاد

شهیاد : مرکب از شه (شاد) + یاد (خاطره)

مهیاد: یاد و خاطره ماه، کسی که زیباییش یاد آور ماه است، دارای چهره ای زیبا چون ماه

اسم پسرانه خاص هم آوا

اسم پسرانه خاص هم آوا

اسامی پسرانه هم وزن با ط


  • طهورا و طاها

طَهورا : از واژه های قرآنی به معنی پاک کننده، تطهیر کننده، پاکیزه

طاها : هدایت کننده

  • طاها و طاهر

طاها : هدایت کننده

طاهر : ، پاکیزه، تمیز، طیب، منقح، مهذب، نظیف، پاکدامن، بی گناه، معصوم

  • طهماسب و طهمورث

طهماسب : طهماسب پدر «زو» است و «زو» پس از نوذر پنج سال پادشاهی کرده است.

طهمورث : نام پادشاهی بود از نبیره های هوشنگ

اسامی پسرانه هم وزن با ع


  • عابد و ساجد

عابد : پارسا، پرستشگر، پرستنده، زاهد، عبادتکار، مترهب، متعبد

ساجد : سجده کننده، سجده گر، سجاد

  • عادل و عارف

عادل : دادگر، دادگستر، دادور

عارف : سالک، صوفی، دانا، صاحبنظر، عالم، عریف، واقف

  • عاطِف و عاکف

عاطف : مهربانی کننده

عاکف : گوشه گیر، گوشه نشین، معتزل، معتکف، منزوی

  • عرشیا و عرفان

عرشیا : ملکوتی آسمانی

عرفان : تصوف، الهیات، حکمت، شناخت، علم، معرفت

  • عرفان و عارف

عرفان : تصوف، الهیات، حکمت، شناخت، علم، معرفت

عارف : ، صوفی، دانا، صاحبنظر، عالم، عریف، واقف

  • عماد و عمران

عماد : پالار، رکن، ستون، تکیه گاه، متکا

عمران : آبادانی، آبادسازی، آبادی، توسعه، رونق، عمارت

  • عمید و حمید

عمید : پیشوا، رئیس، سردسته، سرور، مهتر، نقیب

حمید : پسندیده، ستوده، فرخنده، مبارک

  • عیسی و مسیح

عیسی : نجات دهنده، نام پیامبر مسیحیت

مسیح : کسی که با روغن مقدس مسح شده باشد. مرد بسیار سفر. نام حضرت عیسی

اسامی پسرانه هم وزن با غ


  • غفّار و غفور

غفّار : آمرزگار، آمرزنده، بخشایشگر، غفور

غفور : آمرزگار، آمرزنده، غفار

اسم پسرانه قشنگ هم آوا با ف


  • فاران و شایان

فاران : بیابانی است که بنی اسرائیل در آنجا گردش کردند

شایان : برازنده، درخور، سزاوار، لایق، معتنابه

  • فرازان و فرازمان

فرازان : منسوب به فراز، مرکب از فراز (جای بلند) + ان (پسوند نسبت)برتر

فرازمان : حکم و فرمان . حکم و فرمان عالی

  • فرامرز و فریبرز

فرامرز : فرامرز یک نام پسرانه پارسی کهن است . به معنی دارای مرز فراوان . شاهی که قلمرو شاهی اش بسیار است

فریبرز : دارنده ی فرّ بزرگ، بزرگ فره، شکوه فره؛ پسر کیکاووس و عموی کیخسرو

  • فربد و فربود

فربد : نگهبان یا محافظِ شکوه و جلال

فربود : راست و درست

  • فرحان و سبحان

فرحان : شاد، شادان، مسرور، خوشحال

سبحان : سبحان اسم پسرانه است، معنی سبحان: (عربی) 1- پاک، منزه؛ 2- از نام های خداوند.

  • فرداد و فردین

فرداد : زادهی با شأن و شکوه و شوکت، مولود با شکوه.

فردین : فروردین، فرودین.

  • فرزاد و فرداد

فرزاد : با فر و شکوه زاده شده، زادهی با فر و شکوه و عظمت

فرداد : زادهی با شأن و شکوه و شوکت، مولود با شکوه

  • فرزام و فرزان

فرزام : لایق، در خور، شایسته، سزاوار.

فرزان : عاقل، حکیم؛ دانش؛ استواری.

  • فرزین و فرزاد

فرزین : 1- (= فرزان)، فروزان؛ 2- مهرهی. وزیر در صفحه شطرنج؛ 3- (اَعلام) نام ...

فرزاد : با فر و شکوه زاده شده، زادهی با فر و شکوه و عظمت.

  • فرشاد و فرشید

فرشاد : نام روح و عقلِ کره مرّیخ، نفس فلک مریخ

فرشید : شکوه و روشنایی، شکوه خورشید

  • فرنود و فربود

فرنود : برهان و دلیل

فربود : راست و درست

  • فرهاد و فرهام

فرهاد : یاری، پهلوان ایرانی دوران کیکاووس و کیخسرو

فرهام : نیک اندیش

  • فرهام و فرهان

فرهام : نیک اندیش

فرهان : مسرور، خوشحال

  • فرهود و فرنود

فرهود : کودک پرگوشت و خوب صورت؛. مرد درشت اندام.

فرنود : برهان و دلیل

  • فرید و نوید

فرید : یگانه، یکتا، بی نظیر

نوید : خبر خوش، مژده؛ وعدهی نیک و خوش، سخن امیدوار کننده،مژده

  • فریمان و فرینام

فریمان : خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند

فرینام : دارای نام با شکوه و زیبا

اسامی پسرانه هم وزن

اسامی پسرانه هم وزن

نام پسرانه هم وزن با ک


  • کارن و کارینا

کارن : قارن معرب کارن و نامی مردانه است که در اساطیر ایران نخست فرزند کاوه آهنگر بود

کارینا : معنی کارینا: (اَعلام) چهارمین سرزمین از سرزمین های تابعهی پارت که به واسطهی ولات [جمعِ والی] اداره میشده اند.

  • کامداد و کامران

کامداد : نام وزیر و مشاور آبتین

کامران : آن که در هر کاری موفق است، موفق؛ خجستهمسلط، چیره؛

  • کامشاد و بامشاد

کامشاد : مرکب از کام( خواسته، آرزو) + شاد

بامشاد : نام خنیاگری درزمان خسروپرویزکسی که در سحرگاهان شاد است , نوازنده مشهور دربار ساسانیان

  • کامیار و مهیار

کامیار : آنکه به آرزوی خود رسیده است . نایل . بختیار. مرادمند. بهره مند

مهیار : یار ماه , نام پسر داریوش سوم هخامنشی - ماهیار

  • کسرا و سدرا

کسرا : خسرو، سلطان، شاه، قیصر

سدرا : یک شهرداری در الجزایر است که در استان مدیه واقع شده است

  • کمال و جمال

کمال : انجام یافتن و تمام شدن .

جمال : زیبایی-حسن . قشنگی

  • کمیل و کمال

کمیل : مرد کامل و تمام

کمال : انجام یافتن و تمام شدن

  • کورش و کوروس

کورش : از پادشاهان هخامنشی . کورش کوچک و کورش اول

کوروس : کوروس اسم پسرانه است، معنی کوروس: (= کوروش)، ( کوروش.

  • کوشا و کوشاد

کوشا : پرتلاش، ساعی

کوشاد : گیاه طبی . گیاهی باشد خوشرنگ و آن را جنطیانا گویند

  • کوشاد و کوشان

کوشاد : گیاه طبی . گیاهی باشد خوشرنگ و آن را جنطیانا گویند

کوشان : کوشش و سعی و جهد کننده را گویند.

  • کی راد و کی زاد

کی راد : پادشاه بخشنده

کی زاد : زاده پادشاه

  • کیا و کیاراد

کیا : پادشاه

کیاراد : پادشاه جوان

  • کیاشا و کیا

کیاشا : حامی شاه

کیا : مرزبان ، پادشاه

  • کیانوش و داریوش

کیانوش : برادر فریدون

داریوش : دارنده ٔ نیکی

  • کیوان و کیهان

کیوان : ستاره ٔ زحل نام یکی از بزرگان دربار بهرام گور

کیهان : جهان فروزگار، دنیا، سپهر، جو

اسم پسرانه هم وزن با م


  • مهداد و مهرداد

مهداد : داده ماه

مهرداد : نام پسر خسروپرویز. داده خورشید

  • مهراب و مهران

مهراب : نام پادشاه کابل ، جدمادری رستم ، نیک نام . مشهور و معروف به خوبی و بزرگواری

مهران : مرکب از مهر( محبت یا خورشید) + ان( پسوند نسبت)، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر اورند سردارایرانی در زمان انوشیروان

  • مهرداد و مهرزاد

مهرداد : داده خورشید , نام چند تن از پادشاهان اشکانی - داده خورشید

مهرزاد : نوزاد آفتاب - زاده خورشید

  • مهزاد و فرزاد

مهزاد : نوزاد آفتاب - زاده خورشید

فرزاد : تولد باشکوه - زاده شکوه و جلال

ماکان و کیان

ماکان : آنچه بوده . آنچه شده . مقابل مایکون نام یکی از حکام بوده که پدر او کاکی نام داشته است

کیان : خیمه صحرایی ، یعنی پادشاهان جبار بزرگ

  • مانا و مانی

مانا : مثل،مانند،نظر

مانی : به معنی نادر باشد که از ندرت است که بی همتا و بی مثل و یکه و تنها باشد

  • مانی و حامی

مانی : به معنی نادر باشد که از ندرت است که بی همتا و بی مثل و یکه و تنها باشد

حامی : پشتیبان، طرفدار، کمک، مجیر، مددکار، معین، هوادار، هواخواه، یار، یاریگر، یاور

  • ماهان و ماکان

ماهان : جمع ماه باشد. زیبا و پسندیده

ماکان : آنچه بوده . آنچه شده . مقابل مایکون نام یکی از حکام بوده که پدر او کاکی نام داشته است

  • مبین و متین

مبین : واضح؛ روشن آشکارکننده روشنگر

متین : دارای متانت. محکم؛ ثابت؛ استوار؛ پابرجا

  • محمّد و محمود

محمّد : نام پیامبر اسلام

محمود : ستوده؛ ستایش کرده شده

  • مزدک و بابک

مزدک : مردی از نسا و گوینداز استخر فارس بود.

بابک : عنوان احترام آمیز و مهربانانۀ فرزند به پدر

  • میثاق و میثم

میثاق : قول و قرار

میثم : پیمان، عهد. قول، وعده. قرار، قرارداد

  • میعاد و میثاق

میعاد : جای وعده کردن.زمان وعده کردن؛ وعده گاه؛ میعادگاه

میثاق : قول و قرار

  • میلاد و میعاد

میلاد : تولد، زایش، ولادت روز تولد، هنگام ولادت، سالروز ولادت ≠ رحلت، ممات، وفات

میعاد : جای وعده کردن.زمان وعده کردن؛ وعده گاه؛ میعادگاه

اسامی پسرانه

اسامی پسرانه

اسامی پسرانه هم وزن با ن


  • نامدار و نامور

نامدار : اسمی، بنام، سرشناس، شهره، شهیر، مشهور، معروف، معنون، نامآور، نامور

نامور : ، بنام، سرشناس، شهره، شهیر، مشهور، معروف

  • نوید و نوین

نوید : مژده، بشارت

نوین : تازه، جدید، مدرن

  • نیکان و کیان

نیکان : (نیک + ان (پسوند نسبت ، علامت جمع)) ، منسوب به نیک ، ← نیک ، به علاوه به معنی نیک ها

کیان : یعنی چه کسان ، و کیانند، یعنی چه کسانند. کیان به معنی پادشاهان و سلاطین است

  • نیهاد و مهراد

نیهاد : نهاد.درون.سرشت

مهراد : داده ی خورشید

اسامی پسرانه هم وزن با و


  • وارتان و واروژان

وارتان : نام پسر بلاش اول پادشاه اشکانی

واروژان : سیاست مدار، اقتصاددان

اسامی پسرانه هم وزن با ه


  • هاتف و عارف

هاتف : آوازکننده ای که صدایش شنیده شود و خودش دیده نشود؛ آوازدهنده.

عارف : کسی که خدا او را به مرتبۀ شهود ذات و اسما و صفات خود رسانده باشد.

  • هوداد و هوراد

هوداد : (هو = خوب + داد = داده) داده ی خوب ، داده ی نیک ، نیک آفریده .

هوراد : جوانمرد نیک. هو به معنی خوب و راد به معنی جوانمرد

  • هوشمند و هوشیار

هوشمند : باهوش، باهوش، بخرد، تیزفهم، تیزهوش، خردمند، زیرک، عاقل، فرزانه، نابغه، هشیار ≠ بیهوش

هوشیار : آگاه، بافراست، باهوش، باهوش، باهوش، بخرد، بیدار، بیداردل، تندذهن، تیزطبع، تیزهوش، خردمند، دوراندیش، زیرک، عاقل، فهیم، متفطن، متنبه، ناخفته، نبیه، هوشمند

  • هومان و هومن

هومان : از پهلوانان تورانی شاهنامه و برادر پیران ویسه است و ازسران لشکر افراسیاب . وی در جنگ به دست بیژن پسر گیوکشته شد.

هومن : نیک اندیش، نیک نفس. نامی است برای پسران.

  • هونام و هومان

هونام : نیک نام ، خوش نام

هومان : از پهلوانان تورانی شاهنامه و برادر پیران ویسه است و ازسران لشکر افراسیاب .

  • هیراد و هیرسا

هیراد : خود را به مردم تازه روی و خوشحال وانمودن و به عربی بشیر خوانند

هیرسا : پارسا و آن شخصی است که در تمام عمر با زنان نزدیکی نکرده است

  • هیوا و هیراد

هیوا : امید و آرزو، نامی که اگر بر روی پسر باشد به معنی امید است و اگر بر روی دختر بگذارند آرزو معنی می دهد.

هیراد : خوش رو، خندان

نام پسر هم وزن با ی


  • یاسر و یاسین

یاسر : چپ، یسار . ممکن و شدنی

یاسین : از جمله انبیای مرسل است . سوره ای معروف به قلب قرآن

آیا این مطلب مفید بود؟ 2
نظر خود را بنویسید! لطفا کلیک کنید