صدای زنانه و کشتن و سوزاندن همسر 

این روزها خیانت زناشویی عامل بسیاری از حوادث و اتفاقات است و گاه تنها شنیدن یک صدای زنانه می تواند بهانه ای شود که زنی به زندگی 30 ساله خود و همسرش با کشتن او خاتمه دهد .

ساعت 11 شب 27 خردادماه امسال زن میانسالی در تماس با ماموران کلانتری 148 انقلاب از جنایتی که دو روز قبل مرتکب شده بود خبر داد.

این زن 43 ساله که لیلا نام دارد ادعا کرد که همسرش را به قتل رسانده و جسد او را داخل بشکه‌ای در پشت بام مخفی کرده است.

بدین ترتیب تیمی از ماموران برای بررسی موضوع در محل حاضر شده و پس از اطمینان از این جنایت هولناک تیمی از ماموران اداره 10 پلیس آگاهی تهران همراه بازپرس سجاد منافی آذر از شعبه سوم دادسرای امور جنایی در محل جنایت حاضر شدند.

زن جوان در تحقیقات ابتدایی ادعا کرد که در شب عید فطر پس از درگیری با همسرش داخل شیرموزی که برای او تهیه کرده بود قرص خواب ریخته و پس از اطمینان از کشته شدن شوهرش برای پنهان ماندن این جنایت جسد را داخل قرار داده و به پشت بام خانه منتقل کرده است.

این زن به بازپرس جنایی گفت: ابتدا جسد را داخل بشکه ای که در پشت بام بود آتش زدم اما دود زیاد آن باعث شد تا آتش را خاموش کنم  سحرگاه جمعه نیز دوباره اقدام با آتش افروزی جسد کردم که دود و آتش باعث اعتراض همسایه شد به همین خاطر با خرید سیمان و ماسه قصد دفن کردن جسد داخل بشکه را داشتم اما پس از چند روز به خاطر بوی تعفن و خونابه ای که در پشت بام ریخته شده بود به پشت بام رفتم که در همان لحظه دخترم به سراغم آمد و متوجه ماجرا شد که تصمیم به اعتراف گرفتم.

در این مرحله آتش نشانان با حضور در محل جنایت با دستور بازپرس ویژه قتل اقدام به بریدن بشکه کرده و جسد سوخته شده را داخل آن کشف کردند.

 

سرگذشت 30 سال زندگی از زبان زن جنایتکار

 

لیلا 13 ساله  هنوز در هیاهوی کودکی به سر می برد که یک روز مادرش او را به آزمایشگاه برد و آزمایش خون داد، دختر 13 ساله نمی دانست چه اتفاقاتی در پیش رویش قرار دارد، هنوز واژه شوهر و ازدواج برای لیلا معنی پیدا نکرده بود که خود را سر سفره عقد دید.

لیلا با دوست برادرش ازدواج کرد و خانواده اش که از این اتفاق خوشحال بودند برای اینکه دخترشان به زندگی فکر کند کتاب های مدرسه اش را در جوی آب ریختند و پس از مدتی دختر 13 ساله با پسر جوانی که 15 سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد.

زندگی لیلا از همان ابتدا با اختلافاتی روبرو بود اما به قول خود این نوعروس با همه مشکلات و سختی های زندگی سوخت و ساخت و تا در پایه های زندگی اش لرزه ای نیفتند.

دومین سالگرد ازدواج لیلا با تولد دخترش همزمان بود و زندگی جدید برای لیلا رقم خورد و این در حالی بود که شوهرش با او بد اخلاقی می کرد و اختلافات همچنان ادامه داشت و در سن 22 سالگی دختر دوم خانواده به دنیا آمد.

زندگی روز به روز می گذشت و لیلا خودش را با بچه هایش سرگرم می کرد و مشکلات زندگی را در دل خودش پنهان می کرد تا کسی از سختی زندگی او چیزی نفهمد.

رضا با 15 سال اختلاف سنی و در حالی که یک مغازه قاب عکس سازی داشت زندگی را می گذراند اما در این گذران زندگی اختلافات باعث شده بود تا مرد خانه دست روی همسرش بلند کند و در برابر دیدگان فرزندانش لیلا را به باد کتک بگیرد.

لیلا سکوت می کرد و به خاطر آبروی خانوادگی اش جرات فکر کردن به طلاق را هم نداشت تا اینکه رضا یک دفتر کار اجاره کرد و دیگر ظهرها نیز به خانه نمی رفت و بعضی شب ها نیز در همان دفتر می ماند.

حس زنانه لیلا کافی بود تا در میان همه مشکلات زندگی پنجره جدیدی در ذهنش باز شود و برای اطمینان از شکی که به شوهرش داشت به دفتر رفت و پشت در دفتر کار شوهرش با صدای خنده های زنانه روبرو شد، در دفتر باز شد و لیلا اطمینان پیدا کرد که همسرش به او خیانت کرده است.

لیلا باز سکوت کرد و نمی خواست زندگی فرزندانش را خراب کند و به زندگی ادامه داد و بعد از مدتی دوباره از حضور یک زن دیگر درزندگی اش با خبر شد.

روزهای سخت و تلخ برای لیلا می گذشت و او در تمام سکوت زندگی به خنده ها و موفقیت های فرزندانش فکر می کرد تا اینکه یک روز زنگ خانه به صدا در آمد.

یک زن و دختر 37 ساله پشت در خانه بودند و لیلا وقتی به جلوی ساختمان رفت از مادر و دختر جوان سوال عجیبی شنید.

زن جوان از لیلا پرسید که آیا لیلا همسر رضا است ؟!

لیلا شوکه شده بود و بعد از 3 بار سوال که زن جوان از او پرسید به آرامی جواب داد که رضا همسر او است و صاحب 2 دختر است و نه از او جدا شده و نه قصد جدایی دارد که در ادامه زن جوان ادعا کرد که رضا خواستگار دخترش است و آنجا بود که تازه فهمید روزهایی که در خانه نبوده دختر جوان همراه رضا وارد خانه شده اند.

صبر لیلا دیگر شکست و با مادرش صحبت کرد تا شاید راه حلی پیدا کند و به زندگی با رضا پایان دهد اما خانواده اش از او خواستند تا به خاطر آبروی خانواده شان به زندگی ادامه دهد.

لیلا 4 سال است که به خاطر مشکلات و درگیری با شوهرش بیماری روحی و روانی پیدا کرده و هر روز قرص اعصاب می خورد.

اختلافات روز به روز بیشتر شده بود و رضا حتی به خاطر کلاهبرداری به زندان افتاد و لیلا با گذاشتن سند خانه ای که شوهرش به نام او کرده بود موفق شد رضا را از زندان آزاد کند.

درگیری و کتک کاری ها ادامه داشت تا اینکه لیلا تصمیم به جدایی گرفت و به دادگاه رفت و مهریه 400 هزار تومانی سال 72 و نفقه اش را به اجرا گذاشت.

پنج شنبه 24 خرداد ماه امسال بود که رضا از محل کارش به خانه رفت، ساعت 21 بود که لیلا در نبود دخترانش ماجرای به اجرا گذاشتن مهریه و نفقه اش را اعلام کرد که همین باعث شد تا رضا زنش را به باد کتک بگیرد.

سر و صدای درگیری پایان گرفت و لیلا به اتاق دخترش رفت و در حالیکه دستانش کبود شده بود آرام اشک می ریخت و در همان حال بود که ناگهان یک تصمیم عجیب برای فرار از این زندگی را طراحی کرد.

رضا به شیرموز علاقه داشت و لیلا که از قبل شیرموز را آماده کرده بود وقتی دید همسرش خوابیده به آرامی از اتاق دخترش خارج شد و بعد از خوردن یک لیوان شیرموز، قرص های خواب شوهرش را داخل ظرف شیرموز ریخت و دوباره به اتاق رفت و می دانست که شوهرش پس از بیدار شدن به سراغ ظرف شیرموز می رود.

ساعت 2 بامداد بود که لیلا متوجه شد رضا شیرموز را خورده و دیگر صدای خوروپف شوهرش به گوش نمی رسد و این درحالی بود که دختر بزرگ خانواده نیز به خانه بازگشته بود.

آرزو وقتی وارد اتاق شد مادرش را گریان دید و لیلا از او خواست تا به اتاق خودش برود ، دختر خانواده متوجه شده بود که پدرش بار دیگر مادرشان را به باد کتک گرفته و فکر می کرد پدرش خواب است.

آرزو پس از خوردن یک قرص خواب آور به اتاقش رفت تا با آرامش استراحت کند اما نمی دانست پدرش با اقدام عجیب مادرش به کام مرگ فرو رفته است.

ساعت 3 بامداد جمعه بود که لیلا از اتاق خارج شد و به سراغ رضا رفت، با پا ضربات آرامی به پای شوهرش زد و دید رضا هیچ حرکتی نمی کند و از مرگ شوهرش اطمینان پیدا کرد.

لیلا نمی دانست چه کار باید بکند و ناخواسته شوهرش را داخل یک پتو قرار داد و دست و پا و دور کتف های جسد را با شال بست تا بتواند او را داخل پتو بکشاند.

جسد پتو پیچ شده کشان کشان به سمت در خروجی خانه در طبقه سوم ساختمان کشیده شد و لیلا به سختی جسد را به پشت بام ساختمان رساند.

زن جوان تصمیم داشت هر طور شده راز این جنایت را پنهان نگه دارد که ناگهان چشمانش به یک بشکه در گوشه پشت بام افتاد، بشکه بزرگ را روی زمین خواباند و به سختی جسد را داخل آن هل داد و پس از آن ظرف نفت و بنزین را که زیر کولر خانه بود را برداشت و بنزین را روی جسد ریخت.

لیلا به داخل خانه بازگشت و کبریت را از داخل آشپزخانه برداشت و دوباره به پشت بام بازگشت، کبریت زده شد و ناگهان آتش بزرگی از داخل بشکه خارج شد. هوا رو به روشنی بود و لیلا ترسید که همسایه به این ماجرا شک کنند به همین خاطر یک ظرف بزرگ فلزی را به عنوان در بشکه روی آن گذاشت تا باعث خفه شدن آتش شود.

زن جوان هراسان به خانه بازگشت و لباس ها و گوشی موبایل شوهرش را برداشت و ساعت 6 صبح بود که سوار بر اتوبوس های بی آر تی به میدان امام حسین (ع) رفت و لباس و گوشی موبایل را دور انداخت و دوباره سوار بر خودرو به خانه بازگشت.

لیلا قصد داشت جسد را از بین ببرد و بار دیگر به پشت بام ساختمان رفت و با ریختن نفت بار دیگر اقدام به آتش افروزی جسد کرد که یکی از همسایه ها به آتش بالای پشت بام اعتراض کرد که مجبور به خاموش کردن آتش شد.

زن جوان به طبقه پایین ساختمان بازگشت که ناگهان مشاهده کرد همسایه طبقه اول به پشت بام ساختمان رفت، سراسیمه خود را به پشت بام رساند که همسایه ادعا کرد که از داخل کولر بوی سوختگی می آید و پس از بازرسی کولر خانه به پایین بازگشت.

لیلا برای از بین بردن بوی تعفن جسد چاره ای پیدا کرد و به بیرون از خانه رفت و اقدام به خرید سیمان و ماسه کرد و به پشت بام رفت و سیمان و بتن را داخل بشکه ریخت و با ریختن آب روی آنها سعی بر دفن کردن جسد داشت.

زن جوان که نمی خواست کسی به این رفتارها شک کند وسایل خراب و زباله های بالای پشت بام را در 8 مرحله به پایین ساختمان برد تا همسایه با این تصور که او در حال نظافت پشت بام است به رفتار او شک نکنند.

48 ساعت از این ماجرا گذشت اما بوی تعفن همه جا را گرفته بود و لیلا وقتی به پشت بام رفت متوجه مگس های ریز و زیاد در پشت بام شد و تصمیم داشت چاره ای پیدا کند که دخترش به پشت بام رفت.

آرزو وقتی به پشت بام رفت متوجه جسد داخل بشکه شد و هر چه از مادرش سوال کرد که چه اتفاقی افتاده سکوت و گریه پاسخ های مادرانه لیلا بود ، مادر و دختر به خانه بازگشتند و آرزو که متوجه ماجرا شده بود حالش بد شد و همراه مادرش به بیمارستان رفت و دیگر دختر خانواده در تماس خواهرش به بیمارستان رفت و آنجا بود که همگی متوجه ماجرا شدند و شامگاه یکشنبه 27 خرداد ماه لیلا در تماس با پلیس راز این جنایت پنهانی را فاش کرد.

گفتگو با لیلا

لیلا 43 ساله وقتی یاد روز جنایت می افتد اشک می ریزد و دست و پاهایش با یادآوری روزهای سخت زندگی و قتل شوهرش می لرزد و دستانش را به هم فشار می دهد.

چه سالی با رضا ازدواج کردی؟

13 ساله بودم که در سال 66 ازدواج کردیم.

صاحب فرزند هم شدی؟

بله، دو دختر 22 و 28 ساله دارم.

چرا بعد از 30 سال زندگی مشترک دست به قتل زدی؟

اشتباه بزرگی کردم.

اختلاف داشتی؟

از همان روز اول ازدواج ما اشتباه بود.

اوج اختلافات از چه سالی شروع شد؟

از همان ابتدا با هم اختلاف داشتیم، اما 10 سال اخیر بیشتر بود.

اختلافات بر سر چه مسئله ای بود؟

به او شک داشتم و خرجی نمی داد.

چرا طلاق نگرفتی؟

تهدید کرد که اسید می پاشم روی صورتت و کاری می کنم که تا آخر عمر روی ویلچر زندگی کنی.

با خانواده ات صحبت کردی؟

می گفتند تحمل کن و هیچ راه حلی پیش روی پای من نگذاشتند.

راضی به ازدواج بودی؟

نه، اصلا نمی دانستم ازدواج چه معنایی می دهد.

چه زمان تصمیم به قتل گرفتی؟

هیچ تصمیمی نگرفته بودم و همه اتفاقات در یک لحظه رخ داد،.

شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟

وقتی گفتم مهریه ام را اجرا گذاشتم مرا به باد کتک گرفت.

سابقه کتک کاری داشت؟

همیشه مرا کتک می زد.

قرص ها را از کجا آوردی؟

قرص خواب شوهرم بود که خودش مصرف می کرد.

در آن 72 ساعت که می خواستی جسد را پنهان کنی پشیمان شدی؟

خیلی زیاد ، پشیمان بودم و فقط می خواستم کاری کنم که این ماجراها تمام شود.

چرا قبل از قتل به این موضوع فکر نکردی؟

از قبل قصد کشتن نداشتم و این ماجرا در یک لحظه رخ داد.

بنا به این گزارش، لیلا با دستور بازپرس سجاد منافی آذر از شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران، برای تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران اداره 10 پلیس آگاهی تهران قرار گرفته است.

آیا این مطلب مفید بود؟
نظر خود را بنویسید! لطفا کلیک کنید