در همین ایران خودمان اگر خوب دقت کنیم خانواده هایی را می بینیم که آنقد مشکلات در زندگی دارند که از عهده تحمل یک انسان خارج است و با شنیدن خاطرات زندگی آنها هر انسانی ناراحت می شود. دختر و زنان سرزمین ما گاهی مشکلاتی را تحمل می کنند که کسی دیگری حتی به این مشکلات فکر هم نمی کند. شرایط بد اقتصادی در جامعه بیداد می کند و افراد معتاد زیادی در ایران وجود دارن که زندگی را برای خانواده خود تلخ کرده اند.

باردار شدن دختر همسایه پیش از ازدواج

وقتی شرایط بد اقتصادی خانواده ام را دیدم دیگر نتوانستم به چشمان برادرزاده ۳ ساله ام نگاه کنم به همین خاطر تصمیم گرفتم کاری برای خانواده ام انجام بدهم این بود که در یکی از جایگاه های سوخت و گاهی هم در سر چهارراه ها دستمال کاغذی می فروختم تا بتوانم کمک خرجی برای خانواده ام باشم اما باز هم از شدت شرم و خجالت و مزاحمت هایی که برخی افراد برایم ایجاد می کردند مجبور شدم این کار را رها کنم اما نمی دانم با این وجود چگونه تحمل نگاه های یک کودک ۳ ساله را داشته باشم .

ماجرای تلخ باردار شدن دختر همسایه و به دنیا آمدن برادر زاده

 

دختر ۱۵ ساله در حالی که لباس های مندرسی به تن داشت و دست کوچک پسربچه ۳ ساله ای را در دست می فشرد مقابل مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد نشست و هنوز سخنی بر لب جاری نکرده بود که قطرات اشک چون مرواریدهای درخشان بر چهره اش غلتید.

صحبت های دختر ۱۵ ساله در مقابل مشاور و مددکار اجتماعی

دختر نوجوان لحظاتی بعد و در حالی که به کودک همراهش اشاره می کرد با قلبی مالامال از درد گفت: برادرزاده ام گرسنه است من نتوانستم غذایی برایش فراهم کنم برادرم که به مواد مخدر اعتیاد دارد همه پس انداز مادرم را سرقت کرده است تا برای خودش مواد مخدر تهیه کند و حالا کاری از دست من ساخته نیست.

دختر نوجوان سپس سرگذشت تلخ خانواده اش را به ۷ سال قبل گره زد و ادامه داد، پدرم نیز مانند برادرم گرفتار مواد افیونی بود. آن زمان من ۸ سال زیادتر نداشتم که پدرم بر اثر سوء مصرف مواد مخدر دچار مسمومیت شد و جان سپرد.

خوب به خاطر دارم وقتی پدرم را در گور می گذاشتند مادرم جیغ می کشید و خاک بر سر و رویش می پاشید من هم از ترس گوشه چادرش را محکم گرفته بودم تا مادرم مرا تنها نگذارد از آن روز به بعد مادرم سرپرستی من و چهار خواهر و برادرم را به عهده گرفت تا بعد از مرگ پدر جای او را در زندگی پر کند.

این گونه بود که مادرم برای تامین هزینه های زندگی به کار کردن در خانه های مردم پرداخت و گاهی نیز امور خدماتی و نظافتی هتل ها را انجام می داد چند سال بعد خواهرم ازدواج کرد و پا به خانه بخت گذاشت اما هنوز مدت زیادی از ازدواجش نگذشته بود که همه شیرینی های جشن عروسی به تلخ کامی تبدیل شد و خواهرم به خاطر خیانت های همسرش از او طلاق گرفت و همانند مادرم در یکی از هتل های مشهد مشغول به کار شد.

از سوی دیگر برادرم که ۱۸ سال زیادتر نداشت دل به دختر همسایه بست و درحالی که ازدواج آن ها به طور رسمی و قانونی ثبت نشده بود صاحب فرزندی شدند که الان همراه من است این درحالی بود که برادرم نیز به مصرف مواد مخدر روی آورده و برای تامین هزینه های اعتیادش من و مادرم را به شدت کتک می زند و به اجبار مرا برای تهیه مواد یا سیگار بیرون از منزل می فرستد عربده کشی های او آن قدر باعث آبروریزی شد که به خاطر تمسخر همکلاسی هایم ترک تحصیل کردم اکنون نیز مدتی است مدیر هتل مادرم را از کار اخراج کرده و من هم نمی توانم حتی غذای این کودک بی گناه را تهیه کنم او گریه می کند و من هم فقط همراهش اشک می ریزم …

آیا این مطلب مفید بود؟ 13
نظر خود را بنویسید! لطفا کلیک کنید