سر دلبران باب طبع مخاطبان خاص لطیفی بود؟

سریال سر دلبران& nbsp; یکی از سریال های سیما در ماه مبارک رمضان بود ، سریالی که انتظار می رفت با  وجود نام محمد حسین لطیفی در لیست عواملش سریالی قوی تر و موفق تر باشد . هرچند که در این رمضان هیچ کدام سریال های تلویزیونی آن چنان هم باب طبع مخاطب و بینندگان نبود اما شاید همه بینندگان انتظاری مضاعف از محمد حسین لطیفی داشتند.

وقتی عنوان یک سریال برگرفته از یکی از اشعار مولانا در مثنوی است:

«خوشتر آن باشد که سر دلبران

گفته آید در حدیث دیگران»

و کارگردان آن هم محمدحسین لطیفی خالق«صاحبدلان» باشد، بیننده ترغیب به دیدن سریالی می شود که اطمینان دارد کار با ارزشی است و قطعا جزو مجموعه های پرمخاطب تلویزیون خواهد بود. اما با همان قسمت های ابتدایی و دیدن بازی های نه چندان خوب و تصنعی و از هم گسیخته ای که فاقد هر گونه انسجامی در قصه و بازی است، همه معادلات به هم می ریزد.

 

«سر دلبران» عنوان یکی از مجموعه های ماه رمضان است که می توانست به واسطه حضور کارگردان و بازیگران شاخصی که دارد و همچنین داستانی که به خودی خود متن تازه و داستان بکری دارد، بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.

حتی کارگردان هم پیش از پخش سریال در گفت و گوهایش اذعان داشت که نگاه ویژه ای به این سریال دارد. اما در اجرا این اتفاق نیفتاد. گرچه عوامل بسیاری در موفقیت یک اثر نمایشی موثر هستند و به خصوص در یک سریال تلویزیونی که شرایط حاکم بر فضای این رسانه هم روی کارها تاثیرگذار است، اما این انتظار می رفت که با سریال بهتر و موفق تر و جذاب تری روبرو باشیم.

داستان «سر دلبران» با ورود سید سلیم به مسجد الرحمن شکل تازه ای می گیرد و تا به امروز داستان از یک محله و یک مسجد خارج نشده و فراتر نرفته است. محله ای که پیش از آشنایی با روحانی جوان چندان اعتماد و علاقه ای به حضور او نداشتند و مقابل پایش سنگ اندازی می کردند. اما با شناختی که از وی پیدا کردند، توانستند او را نیز به عنوان یکی از هم محله ای های خود بپذیرند.

داستان به نوبه خود با توجه به روایتی که نویسنده در نگارش داشته و فضایی که برای قصه اش ترسیم کرده، می تواند جالب و جذاب باشد. اما گویا در شخصیت پردازی آنطور که باید نتوانسته موفق عمل کند. 

به این خاطر که شخصیت های اصلی این داستان هر کدام به نوعی درگیر یک بلاتکلیفی خاصی هستند. مخاطب گاهی بعد مثبت این افراد را می بیند و گاهی بعد منفی. از این رو تکلیفش مشخص نیست که در کنار قهرمان و ضدقهرمان این داستان، سایر کاراکترها دارای چه شخصیتی هستند. از جمله پروانه با بازی جهانبخش سلطانی که بیننده تضاد بسیاری در رفتارش در طول کار می بیند.

از طرفی کاووس هم با بازی شهرام عبدلی خیلی زودتر از آنچه مخاطب تصور می کرد، سرخورده و پشیمان شد و توبه کرد! و از همه مهتر اینکه گویا اهالی این محله هی کاری به جز مسجد نشینی و قدم زدن در کوچه های این محله ندارند!

نکته دیگر بازی برزو ارجمند است که مخاطب با دیدن وی در ابتدای داستان بازی پرویز پرستویی در فیلم «مارمولک» برایش تداعی می شد. گرچه در طول کار توانست در بازی اش شخصیت سید سلیم را پیدا کرده و در خود حل کند. از طرفی لطیفی در این سریال چهره جدیدی از یک روحانی جوان را به تصویر کشید که در کمتر سریالی تاکنون شاهد بوده ایم.

مخاطب پیش از این در سریالها چهره دیگری از یک روحانی را می دید. اما در این مجموعه چهره متفاوتی از یک روحانی جوان را با همه مشکلات و دغدغه هایش دید. اما آنچه که برای مخاطب این سریال عجیب است، پرخاشگری و عصبی بودن همه کاراکترهاست. از روحانی جوان گرفته و مادرش تا همه شخصیت های اصلی و فرعی این سریال که هر کدام به نوعی عصبانی هستند و پرخاشگری می کنند.

بیننده در این سریال با هیچ کاراکتری که آرامش خاطر داشته باشد و در کمال خونسردی با دیگران صحبت و برخورد کند، نمی بیند. تنها می توان به خلیل با بازی فرخ نعمتی اشاره کرد که تمام کارهایش را در کمال خونسردی انجام می دهد!

اما آنچه که در این سریال مهم است، حضور بازیگرانی چون اسماعیل محرابی و جهانبخش سلطانی است که سالهاست کمتر در سریال های تلویزیونی حضور دارند. گرچه بازی سلطانی به نوعی یادآور قصه های مجید است، اما پس از سالها در یک سریالی که از شبکه های سراسری پخش می شود، بازی کرده است. البته شنیده شده که گویا رضا توکلی در ابتدا قرار بوده این نقش را بازی کند که این اتفاق نیفتاد و نقش دیگری به وی سپرده شد و مخاطب چند شبی است که به جای وی در کلانتری بازیگر دیگری را می بیند!

از انتخاب بازیگران و به خصوص برزو ارجمند که نقش اصلی سریال را برعهده دارد و در تلاش است تا بازی اش شباهتی به نقشش در سریال «معراجیها» نداشته باشد که بگذریم، مساله گویش بازیگران این کار است. تمام لوکیشن های این سریال در یزد است و همه سکانس های آن در این شهر مقابل دوربین رفته است، اما بیننده نه تصویری از زیبایی ها و اماکن گردشگری این شهر می بیند و نه مردم این محله با گویش یزدی صحبت می کنند! گویی از هر شهر و دیاری یک نفر وارد این محله شده و روزگار می گذراند. در این محله خراسانی، آذری، تهرانی و اصفهانی زندگی می کنند؛ به جز یزدی!

حال باید دید کارگردان نتوانسته بازیگرانش را متقاعد کند که با گویش یزدی صحبت کنند و یا این اتفاق خودخواسته بوده است. به هر حال این کار هم مانند هر کار دیگری دارای نقاط ضعفی است که از نگاه مخاطبان باهوش تلویزیون پنهان نمی ماند.

در نهایت اینکه «سر دلبران» در مقایسه با سریال های دیگر روی آنتن کار شایسته تر و بایسته تری نبود و بر خلاف انتظار نمی تواند عنوان پرمخاطب ترین سریال ماه رمضان را از آن خود کند. گرچه که سریال های دیگر روی آنتن هم چندان کارهای فاخری نیستند. اما می توان به یکی از نقاط قوت این سریال اشاره کرد که حضور و علاقه مردم به مسجد محله را نشان می دهد که به نوعی مسجد را خانه دوم خود می دانند و از هر فرصتی استفاده کرده و به مسجد می آیند. حتی مراسم عروسی و عقد یکی از اهالی را هم در این مکان می گیرند که از این نظر می تواند تاثیر مثبتی روی مخاطب به خصوص جوان ترها داشته باشد. اینکه می توانند با همدلی یکدیگر از پس مشکلات خود بربیایند و مسجد تنها مکانی برای عبادت و برگزاری مراسم ختم نباشد.

 

آیا این مطلب مفید بود؟
نظر خود را بنویسید! لطفا کلیک کنید