نمونه شعر و متن برای اعلامیه فوت فرزند

غم از دست دادن فرزند و داغ بر دل نشسته از آن جانسوز و جانگداز است و مادرها و پدرها همواره تلاش می کنند تا این سوگ بزرگ و عظیم را در قالب اشعار و کلمات در اعلامیه ها و آگهی های فوت فرزند خود بیان کنند . اگر شما هم فرزند از دست داده اید و در جستجوی شعر ، جملات و متن های مناسب و خاص برای آگهی ترحیم فرزند خود هستید سایت تانما ضمن عرض تسلیت از شما دعوت می کند که بهترین های متن آگهی ترحیم فرزند را که برای شما گردآوری کرده است بخوانید و با ما همراه باشید.

متن آگهی فوت فرزند

آگهی فوت فرزند

متن آگهی ترحیم فرزند

بـه صداقت صدای قشنگت، بـه لطافت عاطفه ات،

بـه محبت و مهربانی ات، بـه زیبایی چهره معصوم و قشنگت،

تنها با یاد شیرین زبانی هایت دلخوشیم

آگهی ترحیم فرزند

چون قصه ی عشق، نقش دفتر شد و رفت

چون لاله ی نو شکفته، پرپر شد و رفت

حالا کـه بهار می رسد، صد افسوس

ان لاله ی سرخ چون کبوتر شد و رفت

متن آگهی ترحیم فرزند

از خون دلم، دو دیده را، تر بکنم

این عمر، چگونه بی تـو، مـن سر بکنم

در خاطر مـن، بهار بی پاییزی

مـن مرگ تـو را، چگونه باور بکنم؟

اشعار آگهی ترحیم فرزند

ترجمان معنی مرگ، حضور جاودانه انسان در محضر حق اسـت کـه از پیشگاه او آمده ایم و باید کـه در آستان او نماز عشق را بـه جا بیاوریم.

متن آگهی فوت فرزند

آگهی فوت فرزند

ز تند باد فراقم بریخت برگ وجود
کجاست بویی از آن بوستان که جان یابم؟

کدام سوی روم کز فراق امان یابم؟
کدام تیره شب هجر را کران یابم؟

متن اعلامیه فوت فرزند

بلبل نغمه خوان من پروازت به کدامین دیار بود،

که فریاد بغضم را شکست و سکوت بی تو بودن را در گسسته ترین خط پرواز بر بال نهاد،

وفراغت، زخمی بر قلب جریحه دارم فرو نشاند که تا انتهای لحظه بی تو بودن ماتم را به مهمانی آورد

ای سرخ گل، که باد ربودت ز باغ من
گفتی به باد خیره، چه بر باغبان گذشت

متن خاص برای اعلامیه فوت فرزند

جای گریه است بر این عمر که چون غنچه گل
پنج روز است بقای دهن خندانش

شعر خاص برای اعلامیه فوت فرزند

دریغا دریغا از این زندگانی
از این زندگانیّ و این دار فانی

نپاید در آن کس به ناز و به نعمت
نماند کسی اندر آن جاودانی

دریغا از آن نونهال برومند
از آن عقل و آگاهی و پاک جانی

دریغا از آن روی و آن خلق نیکو
و از آن درفشانی و شیرین زبانی

سرا پا وقار و کمال و شرافت
همه لطف بود و همه مهربانی

به نور ولایت دلی داشت روشن
گلی بود در بوستان معانی

مرا مجتبی روح و نور بصر بود
بود سخت بی او به من زندگانی

برفت از برم سوی گلزار جنت
به فصل بهار و بهار جوانی

مرا آرزو بود بعد از وفاتم
بخواند به روحم ز سبع المثانی

ایا سرو قد گلستان عمرم
ز حال پدر بعد رفتن چه دانی؟

پسر بود و نخل امید پدر بود
مَثَل بود در فهم و در کاردانی

ز عاشوریان و ز خیل حسینی
جوانان بیدار صاحب زمانی

بماندم من و فتنه و رنج دوران
گرفتی تو در کوی حق آشیانی

غم هجرت ای نور چشم رشیدم
غمی هست جانکاه اما نهانی

امیدم که از بحر غفران و رحمت
دهندت ز الطاف حق مژدگانی

متن آگهی فوت فرزند

آگهی فوت فرزند

آفتابی در جهان تابید و رفت
عمر کوتاهش جهان را دید و رفت

دست گلچین فلک با دست جور
غنچه امید ما را چید و رفت

یادش به خیر آن که در آغوش گرم من
عطری ز بوی پیکر نازش فشاند و رفت

در دامن خیال من از بزم وصل خویش
صدها نهال از گل و ریحان فشاند و رفت

آگهی ترحیم فرزند

دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین

به جای لوح سیمین در کنارش
فلک بر سر نهادش لوح سنگین

متن آگهی ترحیم فرزند

قره العین من آن میوه دل یادش باد
که خود آسان بشد و کار مرا مشکل کرد

ما که باغ بهارمان پژمرد
ما که پای امیدمان فرسود

بی تو از سوز عشق با که نالیم
بی تو درمان درد از که جوییم؟
بی تو رسم محبت از که آموزیم؟

و بی تو یاس و شمعدانی خانه ات را
به کدامین بهار بشارت دهیم؟

اشعار آگهی ترحیم فرزند

دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین

به جای لوح سیمین در کنارش
فلک بر سر نهادش لوح سنگین

متن آگهی فوت فرزند

آگهی فوت فرزند

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد

باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد

طوطی ای را به خیال شکری دل خوش بود

ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد

قره العین من آن میوه دل یادش باد

که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد

ساروان بار من افتاد خدا را مددی

که امید کرمم همره این محمل کرد

روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار

چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد

آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ

در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد

نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ

چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد

اشعار آگهی فوت فرزند

مرگ تو را چو داد گردون خبرم

خبرت نیست که یک باره چه آمد به سرم

کاش با قیمت جان، عمر تو می شد ممکن

تا دهم جانی و از بهر تو عمری بخرم

اشعار اعلامیه فوت فرزند

شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد

گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد

گوهری شایسته از این عالم ناپایدار

چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد

اشعار آگهی فوت فرزند

پروانه شد به روزنه ی در نگاه کرد

روح از عذاب پیله ی دنیا رهاند و رفت

هرچند غنچه بود و نگاهش پر از غزل

با برگ های یخ زده مرثیه خواند و رفت

می گفت زندگی نفسش را بریدِه است

از پیش و روی خویش مرا نیز راند و رفت

مثل اسیر مانده ِ درون ِ سیاهچال

مهتاب را به روزنه ی در رساندو رفت

لبخند زد به دور و بر خویش ناگهان

غمهای روی شانه ی خود را تکاندو رفت

زیبا ترین ستاره ی خوش یمن قصه ها

افلاک را به ماتم عظما کشاند و رفت

متن آگهی فوت فرزند

آگهی فوت فرزند

آه ای فلک ز دست تو و جور اخترت

کردی چو خاک پست مرا، خاک بر سرت

جز عکس مدعا ز تو کس صورتی ندید

تاریک باد آینه ی مهر انورت

مشمار برق آه جگر سوز من به هیچ

با خاک تیره گر ننمایم برابرت

اشعار اعلامیه فوت فرزند

روزی درست مثل همین روزهای غم

گفتی بیا که دست های تو تنها نمی شود

حالا بیا و ببین که چه تنها و خسته ام

بعد از تو هیچ وقت دلم وا نمی شود

متن آگهی فوت فرزند

دوست آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل

تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من

یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند

مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من

مه گردون ادب بودی و در خاک شدی

خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من

شعر آگهی فوت فرزند

درختی بُدی سال و مه بارور

خرد بیخ و دین برگ و بارش هنر

درخت از زمین سرکشد برفراز

تو زیر زمین چون شدی پست باز

چو گنجی بُدی از هنر در جهان

نهان گشتی و گنج باشد نهان

جهان از پس تو مماناد دیر

شدم سیر ازاو کز تو او گشت سیر

روان تو زندست گر تن بمرد

ندارد خردمند مرگ تو خرد

متن آگهی فوت فرزند

آگهی فوت فرزند

بیداد رفت لاله بر باد رفته را

یا رب خزان چه بود بهار شکفته را

هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید

نو کرد داغ ماتم یاران رفته را

جز در صفای اشک دلم وا نمی شود

باران به دامن است هوای گرفته را

متن خاص برای اعلامیه فوت فرزند

اگر نسیم سبکبال ره به کوی تو داشت
چو غنچه آگهی از راز تو به توی تو داشت

پس از تو سبزه به زردی نشست و باغ گریست
که پیش از این گل اندیشه رنگ و بوی تو داشت

ترانه در گلوی مرغ نغمه ساز شکست
که در حکایت این داغ،های و هوی تو داشت

شب از کرانۀ اندوه خیز، خواب آلود
هزار دیده گشود و نظر به سوی تو داشت

به اشک و آه درآمیخت دیدۀ دل من
ز آب، شعله برآورد و سر به جوی تو داشت

بگو تو آرزوی مرگ داشتی ای دوست
در این زمانه، و یا مرگ آرزوی تو داشت؟

متن اعلامیه فوت فرزند

بالاترین ناباوری مرگ است

در عرصه پیکارمان با مرگ

تدبیری نمی دانیم

وقتی شبیخون می زند، ناچار

در بهت، در ناباوری، خاموش می مانیم

شعر خاص برای اعلامیه فوت فرزند

سالها زحمت کشیدم تا گلی پرورده شد

ناگهان پیک اجل آن غنچه را از من ربود

پسرم/ دخترم ….

نوگلی بود که پرورده بودمش

خاک از دستم ربودش

آن چنان در بر گرفتش

انگار در عالم نبودش

متن آگهی فوت فرزند

آگهی فوت فرزند

از خون دلم، دو دیده را، تر بکنم

این عمر، چگونه بی تو، من سر بکنم

در خاطر من، بهار بی پاییزی

من مرگ تو را، چگونه باور بکنم؟

آگهی ترحیم فرزند

چون قصه ی عشق، نقش دفتر شد و رفت

چون لاله ی نو شکفته، پرپر شد و رفت

حالا که بهار می رسد، صد افسوس

آن لاله ی سرخ چون کبوتر شد و رفت

متن آگهی ترحیم فرزند

ای دریغا از جفای روزگار بی وفا

من نگین انگشتری، گم کرده ام

در میان چاه جور و حمله گرگ اجل

یوسفی در وادی ناباوری گم کرده ام

اشعار آگهی ترحیم فرزند

ای جگر گوشه، که دیده ی من جای تو بود

دلم آشفته آن قامت رعنای تو بود

کی خبر داشتم از کینه این چرخ کبود

که چو صیاد کمین کرده، جویای تو بود

جای گریه است بر این عمر که چون غنچه گل

پنج روز است بقای دهن خندانش

متن آگهی فوت فرزند

آگهی فوت فرزند

ای سرخ گل، که باد ربودت ز باغ من

گفتی به باد خیره، چه بر باغبان گذشت؟

به صداقت صدای قشنگت، به لطافت عاطفه ات،

به محبت و مهربانی ات، به زیبایی چهره معصوم و قشنگت،

تنها با یاد شیرین زبانی هایت دلخوشیم

اشعار آگهی فوت فرزند

ای دریغا چه گلی رفت به خاک
چه بهاری پژمرد، چه دلی رفت به باد

چه چراغی افسرد، چه کسی باور داشت
که گل پر نفس باد بهار، ناگهان خواهد مرد!

نازنین تر ز قدت در چمن حسن نرست
خوش تر از نقش تو در عالم تصویر نبود

اشعار اعلامیه فوت فرزند

گل پرپر ، کجا گیرم سراغت ؟
صدای گریه می آید ز باغت

صدای گریه می آید شب و روز
که می سوزد دل بلبل ز داغت

دختر محبوب ما رفتی به خاک اما بدان
خواب دیدم خانه ای داری میان آسمان

متن آگهی فوت فرزند

از داغ جگرسوز تو زیبا پسر من
آمد به سر من، آنچه نباید به سر من

تا جان بود اندر تنم، ای غنچه خندان
هرگز نرود روی خوشت از نظر من

متن آگهی فوت فرزند

آگهی فوت فرزند

شد فصل بهار و شدم از غصه هلاک
دارم جگری کباب و چشمی نمناک

گل ها همه سر ز خاک بیرون کردند
الا گل من که سر فرو برده به خاک

بیابان تا بیابان، ناله دارم
در این دنیا، گلی گم کرده، دارم

اگر جویم گلم در این بیابان
به مثل بلبلی من ناله دارم

شعر آگهی فوت فرزند

یاران مددی پرم به خاک افتاده است
قلبم، جگرم، سرم، به خاک افتاده است

سرتاسر روزگار من پاییز است
تا سرو صنوبرم به خاک افتاده است

آیا این مطلب مفید بود؟
نظر خود را بنویسید! لطفا کلیک کنید