متن بیو خستگی | بیو با موضوع خستگی برای واتساپ و تلگرام

شاید هنوز بسیاری از طرفداران فضای مجازی و شبکه های اجتماعی چون واتساپ، تلگرام و اینستاگرام با امکان بیو گذاشتن آشنا نباشند اما هستند کسانی که مدت هاست با گذاشتن بیو آشنا شده اند و با انتخاب جملات و عباراتی کوتاه حس خود را در مورد مسائل مختلف به مخاطبین انتقال می دهند. تانما هم در این مطلب نمونه ای از ده ها متن بیو خستگی را جمع آوری کرده است؛

چندین بیوی خاص با موضوع خسته شدن

خسته میشه از زندگی!

کسی که جسم و روحش با هم

اختلاف سنی داشته باشه!

باران کمی آهسته تر، اینجا کسی در خانه نیست

من هستم و تنهایی و دردی که نامش زندگیست!

به شدت نیاز دارم یکی پایین زندگیم بنویسه:

چند سال بعد…

جملات بیو

چقدر عبرت در این عروسک هاست،

و ما از عروسک کمتریم…

آنها مرده بودند و زندگی می کردند،

ما زندگی می کنیم و مرده ایم…

موضوع غم انگیز در خصوص زندگی،

کوتاه بودن آن نیست

بلکه غم انگیز آن است که

ما زندگی را خیلی دیر شروع می کنیم

تلخ ترین قسمت زندگی اون جاییه که

آدم به خودش میگه:

چی فکر می کردیم و چی شد!

بیو واتساپ

زندگی تلخ ترین…

خواب من است!

خسته ام خسته از این خواب بلند

میدونی چیه؟

چیز خاصی نیست فـقـط یکم خستم از زندگی

یکم میخوام بخوابم یکم میخوام نباشم

بهار من مرا بگذار و بگذر

رهایم کن برو دلدار و بگذر

من عادت می کنم اینجا به غم ها

مرا پر کن از این اجبار و بگذر…

هنوز منتظرم

وسط یک شب بارانی

که از شدت تب عرق کرده ام

بیدارم کنی و

بگویی

چیزی نیست

خواب می دیدی…

هر روز می میرم

هر روز می شکنم

هر روز می گریم

هر روز می …

روزها تکراریست یا افعال من ؟!

خسته ام از این می … ها…

زندگیمون شده سریال

امروز خودشو می بینیم فردا تکرارشو!

بیو اینستاگرام

این جا زمین هست اثری از وجدان نیست
این ترازو گر ترازوی خداست
این کژی و نادرستی از کجاست

روزگار ما رو ببین رفیق
مرغمون تخم نمیکنه ولی گاومون هر روز می زاد

خالی تر از سکوتم …
انبـوهــی از ترانـه
بــا یـاد صبـح روشـن اما …
امیـد باطل
شب دائـمی ست انـگار …

متن بیو واتساپ

دیگر بهار هم سرحالم نمیکند
چیزی شبیه معجزه زلالم نمیکند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار
وقتی که سنگ هم رحم به بالم نمیکند

تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم
هیچکس مرا به یاد نمی آورد
این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی
و من حتی آرزوی یک نفر هم نبودم . . .

دلم به کما رفته
برای مردنش دست به دعا شوید

پیراهنم را اتو می زنم
کفش ها را دستمال می کشم
زندگی اما
مرتب نمی شود…

این جا زمین هست
به زمینت می کوبند
سر پول عشقت را می فروشند
به خیانت می گویند تفکر اروپایی
اگر عاشق باشی فکر میکنند احمقی

ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﺪ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﻮﺷﺖ
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎﯾﺪ
ﺍﺩﺍﻣﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﺳﯿﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ

متن بیو اینستاگرام

بمیرد غرور
فهمیدی نمیمانم . . دیدی میروم . . رفتم
باز هم ایستاده ای نگاه می کنی
آخرم می کشد تو را این غرور لعنتی

شانس یکبار در خونه آدم رو میزنه…
ولی بد شانسی دستش رو از رو زنگ ور نمیداره…
بدبختی هم که کلید داره هر وقت بخواد رسما میاد تو !

گل گرفته ام تا اطلاع ثانوی در قلبم را ، لطفا نگوید کسی “دوستم داشته باش”
این یک قلم جنس را نداریم … تمام شد … من تعطیلم !

جمله درباره خستگی برای بیو

کنار برکه دلم نشستم و نیامدی
دوباره در سکوت خود شکستم و نیامدی
سوال کردم از خدا نشانه ی منزل ی تورا
سکوت کرد و در سکوت نشستم و نیامدی

چقدر این سربالایی ها ادامـــــــه دارند ؟
من از زندگی که هیچ . . پاهایم از من شکایت دارند

ﺁﺯﺍﺭﻡ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ
ﺑﻪ ﻋﻤﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻢ
ﺣﺘﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻧﺠﯿﺪﻥ ﻫﻢ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ

خدا میشود بلیطم را پس بگیری . . . ؟
مقصد را اشتباه آمدم . . اینجا را نمی خواهم

خدایا
از این به بعد به مخلوقاتت
یه مترجم ضمیمه کن
این جا هیچکس هیچکس را نمی فهمد

خدا را چه دیدی شاید دوام آوردم !
هر تمام شدنی که مرگ نیست !؟
گاهی میتوان کنارِ یک پنجره سیگار به دست و منتظر “پوسید” …

متن درباره خستگی برای بیو تلگرام

از این دنیا شرمنده ام که واردش شدم
ای کاش درب خروجی هم داشتی . . . خسته ام

ﭼﻪ ﭘﺮ ﺟﺮﺃﺕ
ﻭ
ﻣﻐﺮﻭﺭ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮﺕ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﺪ ﺍﺯ ﺗﻪ
ﺩﻝ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭی

همه خسته ، همه بی کس
شهر پر از زندان در بسته
امید ناامیدان روزنی است از نور
غافل از آنکه روزن را نیست طاقت آن نور

متن درباره خستگی برای بیو اینستاگرام

رسیده ام به حس برگی که میداند بادازهرطرف که بیاید
سرانجامش افتادن است

کم سرمایه ای نیست؛
داشتن آدمهایی که حالت رابپرسند!
ولی…
از آن بهتر داشتن آدمهاییست،
که وقتی حالت را میپرسند؛
بتوانی بگویی:
خوب نیستم…!

حالا که میروی کمی آهسته قدم بردار
نترس !!! دل شکسته ام به پای تو نمیرسد
لطفا پشت سرت ، در زندگی را هم ببند ؛ خسته ام …

دیگر حوصله ای نمانده است!
راستی ، مگر حوصله هم جزء آن چیزهایی بود
که تو آورده بودی که موقع رفتنت همه اش را بردی ؟!

رسیده ام به حس برگی که میداند بادازهرطرف که بیاید
سرانجامش افتادن است

ﭼﻪ ﭘﺮ ﺟﺮﺃﺕ
ﻭ
ﻣﻐﺮﻭﺭ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮﺕ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﺪ ﺍﺯ ﺗﻪ
ﺩﻝ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭی

بیوی خستگی

چه می توان کرد انسان است دیگر گاهی خسته می شود از زنده ماندن و زندگی کردن.

راستی چرا زندگی ها این جوری شده، چه بلایی بر سرمان آمد که همه خسته از زنده بودن و زندگی کردن، تنها آرزویمان شده مرگ.

خسته تر از اونم که بخوام به آرزوهام فکر کنم.

متن بیوی خسته شدن

اگه با تاربک شدن هوا و اومدن شب حال دلت بهتر شد بدون که از زندگی کردن و زنده بودن خسته شدی.

لطفا ادای افسرده ها رو در نیارید. با خودتون و با اطرافیانتون رو راست باشید و بگید که چیزیتون نیست فقط از زندگی کردن خسته شدی.

کاش درک کنیم حال کسی که با بغض می گوید خسته شدم از زندگی.

دلتنگی واقعی رو اون هایی تجربه می کنن که به معنای واقعی از زندگی خسته شدن.

خسته شدن از زندگی دلیل خاصی نداره همین که دلتنگ بشی ناخوداگاه خسته میشی از زنده بودن و زندگی کردن.

بزرگ ترین دلیل خستگیم از زندگی فراق و دوری تو بود. بعد از تو دیگه هیچ کس و هیچ چیز نمی تونه منو به زندگی امیدوار کنه.

شعر درباره خستگی برای بیو

خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر

این هبوط بی دلیل ، این سقوط ناگزیر

من از این نفس، از این بی سر پا خسته شدم

خودم از دست خودم آه خدا خسته شدم

نقش خستگی ها را در نگاه من بنگر

از سخن توان دانست حال دل به آسانی

متن بیو خستگی

اینکه مدام بخوای به بقیه ثابت کنی که زندگی خوب و زیبایی داری، در صورتی که در حقیقت اینجوری نیست، خیلی خسته کننده هست.

بیا و دستم را بگیر و بهانه ای شو برای شادی کودک درونم. من از درون غمگین و خسته ام، چون کودک درونم، کودکی نکرده است.

اگه این توقع رو داشته باشی، میشی یک آدم خسته؛ درست مثل من! یک آدم که حتی حال و حوصله ی خودش رو هم نداره. خودت همت کن و پاشو!

خسته شده ام از این همه تلخی، خسته شده ام از این همه نفرت؛ از این همه عشقی که خدا روی زمین آفرید، ولی ذره ای از آن هم نصیب من نشد.

دلم گرفته از این روزگار. روزگاری که فقط و فقط تلخی برام به بار آورد. روزگاری که انگار فراموش کرده که من هم انسانم و حق زندگی کردن دارم.

دست خسته ی مرا ، مثل کودکی بگیر

با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویر

متن بیو خستگی برای اینستاگرام

اینکه هر روز بیایم تو مرا عفو کنی

بروم باز خطا پشت خطا خسته شدم

من از این چشم که جز تو همه را می بیند

از همین کوری و این منظره ها خسته شدم

خستگی از من بهانه توست ، دیگری را می پرستی

کاش از همــان اوّل میدانستم که تو کیستـی

بیو خستگی

من که گفتم حاصلش دل بستگیست!!

در نهایت خستگی و خستگیست!!!

به همه وعده جبران محبت دادم

جز تو ای خوب … از این رسم وفا خسته شدم

من در این تاریکی

فکر یک بره ی روشن هستم،

که بیاید علف خستگی ام را بچرد

لا اقل کاش دمی شکرگزارت بودم

من از این لال زبانی به خدا خسته شدم

مثل خستگی بعد از ظهر بعد از غروب یک پیاده روی

بر جای مانده ای!….

زن محبت را تلافی می کند

خستگی را ترمه بافی می کند

بیوهای خستگی

ای که ناگفته همه حاجت ما را دادی

قسمتم کن بروم کرب و بلا خسته شدم

خسته ام از تکرار شنیدن ” مواظب خودت باش “

تو اگر نگران حال من بودی!

که نمیرفتی

من از تو یاد گرفتم تمام زندگیمو

حالا با کی بگم این قصه وابستگیمو؟

رو دوش کی بزارم یه دنیا خستگیمو؟

بیو واتساپ

با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو

باشد که خستگی بشود شرمسار تو

کشید دستی بر سرم نقاش

سیاه و سفید شد گندم زار

بوم آینه ای بود

تصویر می کرد

جای پای روزگار را

بر خستگی چهره ام

فصلها

جاده های خستگی اند؛

بی نگاهت رسیده ام به خزان؛

برسانم به دور برگردان..!

هر گز علف خستگی ام را نچراندند

یک مژده به من در همه عمرم نرساندند

خسته ام از خستگی ها خسته ام

از همه دیوانگی ها خسته ام

اه ای نگاه خستگی در من فرو ماندی چنان

با من بگو از غربت دل مرده های بی نشان

بیو اینستاگرام

شاگرد تنبل ها

دلواپس جریمه هایشان نباشند

خستگی هایم را امشب که بتکانم

فردا مدرسه ها تعطیل اند ……

بهت گفتم از این بودن یه دنیا خستگی دارم

برای زندگی با تو یه لحظه وقت نمیذارم

ای خستگی بی او چرا همگرم دامانم شدی؟

همرنگ این تنهائی و همبند زندانم شدی

جملات بیو خستگی

ای خستگی بی او چرا درگیر افکارم شدی؟

درگیر این آشفتگی درگیر احساسم شدی

خستگی

افسارِ گسیخته ی اسبی است،

که دیگر

شیهه نمیکشد

ساعت گذشت از ده و او از کنار تو

او مست خستگی و تو شاید از آبجو

بانو،

خستگی هایم را بگیر

ببر و آویزان کن بر بند رخت …

شاید مثل جوراب هایم

آنها را هم باد برد ….

بر بالهای مضطرب شاعرانگی

بنشسته گرد خستگی روزگارها

در خستگی های زندگی

به بوی سجاده مادر پناه می برم.

خوابم می برد و

در کودکی خود بیدار می شوم.

جمله بیو درباره خستگی

پیداست سایه ی کسی از پشت پنجره

او مست خستگی و تو شاید از آبجو

تلخم به وقت هق هقِ شبهای خستگی

دردم مرا ببر تو به رویای زندگی

بی تاب ِ عریانی ِ من

هم آویز ِ با خستگی هایم

به امید صبح

خواب می شود

جامه ام

هر شب

بیوهای خستگی

زیر چرخ لنگ این دوران ، رد پای خستگی ها ماند

آخر قصه ها ی نا فرجام ، غم دل شکستگی ها ماند

راضی به زحمت نیستم

خستگی ام را می نوشم

اگر نگاهت

دیر دم می کشد.

خسته ایم و در عمق تاریکی،

راه افتاده ایم با فانوس

خستگی ای به وسعت دریا،

نه!در ابعاد 7 اقیانوس..

خستگی یعنی همین که بیتو رویایی ندارم

یعنی دلبستن مهاله بیتو دنیایی ندارم

خستگی یعنی توهم حس عطر پیرهن تو

یعنی تو خواب و بیداری انتظار دیدن تو

تهران شبیه خستگی هامه

یک مرد بارون خورده تنها

بیوی خستگی

خستگی را خسته کردم،زندگی را خسته تر

درد را وابسته کردم،مرگ را وابسته تر

خستگی را میکشم بر دوش

ظاهری دارم سرد و خموش

بر خستگی نیازمندان

پیوسته ز لطف تست مرهم

متن بیو خستگی برای واتساپ

تا خفت ز خستگی زمانی

یغماگر دهر گشت بیدار

شعر درباره خستگی از دنیا

دزدید چو دیو شب، نفس را

خوابید ز خستگی، شباهنگ

بدان خستگی باز جنگ آمدند

گرازان بسان پلنگ آمدند

بدین خستگی نزد شاهت برم

ز کردارها بی گناهت برم

تن رستم شیردل خسته شد

ازان خستگی جان من بسته شد

کزان خستگی بیم جانست و بس

بران گونه خسته ندیدست کس

متن بیو خستگی برای اینستاگرام

نگه کرد مرغ اندران خستگی

بدید اندرو راه پیوستگی

ازو چار پیکان به بیرون کشید

به منقار از ان خستگی خون کشید

تهمتن به سختی کمان برگرفت

بدان خستگی تیرش اندر گرفت

بیوی خستگی

دگر گفت جنگی سواری بخست

بدان خستگی دیرماند و برست

از آن خستگی پشت برگاشتند

بدو دشت پیکار بگذاشتند

شما هریکی چاره جان کنید

بدین خستگی تاچه درمان کنید

خستگی غالبست مرهم کو

تشنگی بیحدست آب کجاست

خستگی اندر طلبت راحتست

درد کشیدن به امید دوا

خستگی دل عطار از تو

مرهمی به ز وفا نپذیرد

بیو تلگرام

گر بموئی بستگی باشد ترا

هم بموئی خستگی باشد ترا

ور بکوهی بستگی پیش آیدت

هم بکوهی خستگی بیش آیدت

زهر چشمی دارم و نوش لبی

خستگی و تندرستی میکنم

بیو اینستاگرام

عاشق آن شد که خستگی دارد

به درستی شکستگی دارد

نوازش کند تا به آهستگی

دوالی برآساید از خستگی

خسته میشه از زندگی!
کسی که جسم و روحش با هم
اختلاف سنی داشته باشه!

خالی تر از سکوتم
انبـوهــی از ترانـه
بــا یـاد صبـح روشـن اما
امیـد باطل
شب دائـمی ست انـگار

زندگی مثل دیکته است،
هی غلط می نویسیم و هی پاک می کنیم،
دوباره می نویسیم و باز پاک می کنیم،
غافل از اینکه یه روز داد میزند ورقه ها بالا…

لعنت به این روز ها!
این روز ها که اسم دارند، شماره دارند، تعطیلی دارند..
هفته و ماه و سال دارند..
اما افسوس که روح ندارند…

بیو خسته شدن

از هر تکراری خسته ام
جز دوست داشتنِ تو…

خسته ام
فکر میکردم با یه شب خوابیدن حل میشه
ولی مثل اینکه بیشتر از این حرفاست

خسته ام خسته تر از مجنونی
که شده در به در لیلایش

بیوهای خستگی

خسته ام
مثل درخت سروی که سال ها در برابر طوفان ایستاد
و روزی به نسیمی دلبست،
شکست

از من نرنج
نه مغرورم نه بی احساس
فقط خسته ام
خسته از اعتمادی بی جا
برای همین قفلی محکم بر دل زده ام!

خسته تر از اونم که دلبری کنم
واسه دوست داشته شدن

نا خدایی شده ام خسته که بعد از طوفان
تا دم مرگ دعا خوانده و پارو زده است

خسته ام مثل درختی که به تنهایی خود
بی ثمر مانده و کابوس تبر می بیند

وقتی خسته میشم از زندگی
دلگیر میشم از خودم
که فراموش کردم خدایی را که نه خسته می شود و نه فراموشم می کند.