متن دعوت مراسم چهلم | نمونه ای از متن و شعر دعوت به چهلمین سالروز فوت

نمونه هایی متنوع از متن دعوت به مراسم چهلم

از گذشته تا به امروز مرسوم بوده است که چهلمین روز درگذشت هر شخص به روش مختلف گرامی داشته می شده . یکی از روش های گرامی داشت چهلمین روز درگذشت برگزاری مراسم چهلم بوده است . ما در این مطلب از تانما نمونه هایی متنوع از متن دعوت مراسم چهلم را برای شما آورده ایم اگر به تازگی عزیزی از دست داده اید و قصد برگزارب مراسم چهلم دارید با ما در تانما همراه شده و بهترین های متن دعوت مراسم چهلم را بخوانید و امتحان کنید.

متن دعوت به مراسم چهلمین روز فوت

چهل روز از غروب غم انگیز گذشت

پدری که وجودش افتخار و صفا و صداقت بود

صفای بارانی بود که با صداقت می بارید

و دلش دریای محبت و وجودش باران کرامت بود

به همین مناسبت بر آنیم که در روز … از ساعت … در … واقع در … گرد هم آییم

تا با یاد خاطرات جان فزایش، مرهمی بر زخم های کهنه مان بنهیم…

متن دعوت به چهلم

سخت است چهل سپیده دم چشم بگشایی جایی خالی خبر از رفتن بدهد

سخت است چهل بار ناآگاه صدایش کنی و لیک صدای او طنینی در خانه نیندازد

سخت است نبودن ، ندیدن ، پا به پایش قدم نزدن و چهل بار غم نبودنش را از خانه زدودن

متن دعوت به مراسم چهلم

مرگ موهبتی اسـت الهی، کـه بـه قامت هر موجود زنده ای می نشیند

بشریت از این قاعده مستثنی نیست و ما نیز از ان غافل هستیم

چه سخت اسـت باورش، تحملش، جدا شدنش و ندیدنش

ولی چه می شود کرد، باید در برابر مشیت الهی سر تسلیم فرود آورد

و فقط یاد و خاطرات او جاودانه در دل دوستدارانش باقی خواهد ماند

متن دعوت به مراسم چهلمین روز در گذشت

چهل روز است که دلتنگی های غروب را با بودن در کنار مزارش سپری میکنم و

ناباورانه روزهایم را به شب هایم گره زدم و شب هایم را به امید آن که هلال

ماهگونش را یک بار دیگر در خواب به نظاره بنشینم به صبح رساندم.

طنین صدای دلنشینش همچنان در گوشم، مهربانیش در قلبم و زیبایی چهره اش

همیشه در یادم است

متن دعوت به چهلم پدر

هنوز باورمان نمی شود که چهل روز از رفتن ناگهانی اش گذشته است

هنوز سخت است بپذیریم آن لبخندها و مهربانی ها، همچون دانه ای در زیر خاک خفته است

اما یقین داریم یادش جوانه خواهد زد و نام و نشانش، درختی سبز و تناور خواهد شد…

متن دعوت به چهلم مادر

ناباورانه روزها را گذراندیم،

بدون حضور او که باور داشتیم

وجود عزیزش نماد عینی شرف و مفهوم بخشایش بود

و هنوز با گذشت چهل روز، عکس او با چارچوب قاب بیگانه است

در اربعین هجرانش به زیارت مزار مطهرش می رویم

و با زبان اشک از اندوه روزهای فراق سخن می گوییم…

متن دعوت به چهلم همسر

چهل غروب غمبار از پر کشیدنت به سوی ابدیت گذشت

و ما همچنان در بهت و حیرت لحظات خوب بودن با تو را مرور می کنیم

باور این همه صبوری مان نبود،

چهل بار چشم گشودن و ندیدن عزیز زندگی مان

چهل ها خواهد گذشت و یاد تو با ما خواهد بود

متن دعوت به چهلم خواهر

رفتی ز دیده و داغت به دل ماست هنوز

هر طرف می نگرم روی تو پیداست هنوز

آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو

نام نیکت همه جا ورد زبان هاست هنوز

متن دعوت به چهلم برادر

از زبان سوسن آزاده ام آمد به گوش

کاندر این دیر کهن کار سبک باران خوش است

حافظا ترک جهان گفتن، طریق خوش دلی است

تا نپنداری که احوال جهان داران خوش است

متن کارت دعوت چهلم

روزگاری اسـت کـه ما حال پریشان داریم

ز غم مرگ پدر، دیدة گریان داریم

بود اخلاق خوشش ورد زبان همگان

اعتباری کـه بـه ما هست ز ایشان داریم

متن کارت دعوت به چهلمین روز درگذشت

رفتی زه دیده و داغت به دل ماست هنوز

هر طرف می نگرم روی تو پیداست هنوز

آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو

نام نیکت همه جا ورد زبان هاست هنوز

متن کارت دعوت به چهلمین روز درگذشت

چهل روزبه جاده های مسدود چشم دوختیم

تا شاید برگردی،

اما تو هرگز کوچه های خیس و گنگ حضورمان

را به ترنم صدایت مرور نخواهی کرد!

متن رسمی دعوت به مراسم چهلم

چهل روز است که می سوزیم و تو را نمی یابیم

نگاه پاک و مهربانت راکه همیشه بی دریغ نثارمان میکردی، نمی بینیم

از گرمای وجودت بی بهره ماندیم،

تنها با این باور که تو هنوز هم سنگ صبور ما هستی،

با تو ای مهربان، درد دل می گوییم

متن دعوت ادبی برای مراسم چهلم

عزیز خفته در خاکم، گل باغ دلم بودی

درخشان گوهر پاکم، چراغ محفلم بودی

کجا یابم دگر، چون تو، اگر گرد جهان گردم

تو را ای نازنین همسر که یار رو همدمم بودی

متن دعوت مذهبی برای مراسم چهلم

اربعین تو دگر باره برآییم همه

که سر تربت تو اشک نشانیم همه

ما چه گوییم که از سوگ تو بر ما چه گذشت

غرق در ماتم و اندوه و فغانیم همه

متن دعوت به مراسم چهلم

چهل روز می گذرد و می سوزیم و به هر جا می نگریم، خاطره ای از تو در خیال ما شکل می گیرد

چهل روز است که سنگ صبور خود را از دست داده ایم و نگاه پاکش را دیگر نمی یابیم!

روزها را چه غریبانه به شب رساندیم

فریاد را در سینه خفه کردیم

و اشک را خوراک روز و شب کردیم

چه سخت است در دل گریستن و به زبان هیچ نگفتن

و تکیه گاهی مطمئن را از دست دادن!

متن ادبی برای دعوت به مراسم چهلم

چهل روز بی تو سر شد و ما ...

ناباورانه روزها را گذراندیم،

بدون حضور او که باور داشتیم

وجود عزیزش نماد عینی شرف و مفهوم بخشایش بود

و هنوز با گذشت چهل روز، عکس او با چارچوب قاب بیگانه است

در اربعین هجرانش به زیارت مزار مطهرش می رویم

و با زبان اشک از اندوه روزهای فراق سخن می گوییم

و هزینه مراسمش را صرف امور خیریه خواهیم کرد

آن طور که شیوه او بود

روزهایتان دور از غم، همراهی تان مستدام.

متن رسمی برای دعوت به مراسم چهلم

چهل غروب غمبار از پر کشیدنت به سوی ابدیت گذشت

و ما همچنان در بهت و حیرت لحظات خوب بودن با تو را مرور می کنیم

باور این همه صبوری مان نبود،

چهل بار چشم گشودن و ندیدن عزیز زندگی مان

چهل ها خواهد گذشت و یاد تو با ما خواهد بود

متن دعوت به مراسم چهلمین سالروز درگذشت

چهل گاه است که بی او زندگی کردن را مشق کرده ام

و هر روز و هر روز شاگرد مردودی بوده ام که نیاموخته و نتوانسته است

و امروز در اربعین نبودنت اعلام می کن که تا ابد بی او زیستن را نخواهم آموخت

متن دعوت به چهلم

چهل روز از غروب غم انگیز ... گذشت

پدری که وجودش افتخار و صفا و صداقت بود

صفای بارانی بود که با صداقت می بارید

و دلش دریای محبت و وجودش باران کرامت بود

به همین مناسبت بر آنیم که در روز ... از ساعت ... در ... واقع در ... گرد هم آییم

تا با یاد خاطرات جان فزایش، مرهمی بر زخم های کهنه مان بنهیم

متن مناسب برای دعوت به مراسم چهلم

چهل شب چشم من (ما) با گریه خو کرد

چه شب ها با تو بودن آرزو کرد

چهل شب تا سحر نقش خیالت

کنار من (ما) نشست و گفتگو کرد

متن مناسب برای دعوت به مراسم چهلمین روز درگذشت

چهل روز است که می سوزیم و تو را نمی یابیم

نگاه پاک و مهربانت را که همیشه بی دریغ نثارمان می کردی، نمی بینیم

از گرمای وجودت بی بهره ماندیم،

تنها با این باور که تو هنوز هم سنگ صبور ما هستی،

با تو ای مهربان، درد دل می گوییم.

متن برای کارت دعوت مراسم چهلم

چهل غروب غمبار از پر کشیدنت به سوی ابدیت گذشت

و ما همچنان در بهت و حیرت لحظات خوب بودن با تو را مرور می کنیم

متن دعوت به چهلم پدر

ای جلوه سپید ز یادم نمی روی

چهل غروب غمبار گذشت

و من هر روز خاطرات شیرین با تو بودن را مرور می کنم

و چه تلخی ها که از نبودنت

نشنیدن صدایت

و ندیدن خنده هایت بر دلم نشسته است

متن دعوت به مراسم چهلمین روز فوت

ز سروش باغ رضوان، تو چه نغمه ای شنیدی

که وصال کوی جانان، به بهای جان خریدی

شرری زدی به جان ها، که بیان آن نشاید

گوهر دلم تو بودی، که به خاک آرمیدی

دل ما شکسته اما، تو نمرده ای پدر جان

که تو از فنا گذشتی، به سر بقا رسیدی

سخن از رفتن است، چهل روز است که خورشید زندگی روان شاد

حاج ...

فرزند مرحوم ...

پدر گرامی آقایان: ...

پدرخانم گرامی مرحوم ...

یکی از مردان پاک خداوند و اسوه تقوی و ستاره صفا و انسانیت ناباورانه غروب کرد.

دریغ و درد که ناگهان ترکمان کرد.

در چهلمین روز خاموشی نور وجودش از ساعت ...

متن دعوت به مراسم چهلم

چهل روز است که می سوزیم و تو را نمی یابیم

نگاه پاک و مهربانت را که همیشه بی دریغ نثارمان می کردی، نمی بینیم

از گرمای وجودت بی بهره ماندیم

و تنها با این باور که تو هنوز هم سنگ صبور ما هستی،

با تو ای مهربان، درد دل می گوییم

متن دعوت به مراسم چهلمین روز درگذشت

هوالباقی

چهل غروب غمبار گذشت

مادرم ما بی تو تنها زیر سقف بی کسی
با که گوییم درد خود را چون نمی فهمد کسی

مادرم ما بی نشانیم دور تو در هر مکان
گریه باشد کار ما با اشک و خون در هر زمان

مادر جان: ای آرام روحمان، به ناله های بغض آلود و آه سردمان، گوش فرا ده
تا تو را از چرایی سکوت و بهت و دردهایمان مطلع سازیم.
بار الها دل دردمند ما در این قصه پر از غصه به خون نشست.
اکنون که درد فراق و تنهایی بندبند وجودمان را فرا گرفته
تو را به مقربان آستان کبریایی ات سوگند، در این مصیبت جانکاه، دست ما را بگیر
و ما را بر طریق تسلیم الهی استوار ساز
و مادر عزیز ما را به پاس محبت به خاندان عصمت و طهارت و دعاها و نمازهای نیمه شبش،
رضوان ابدی مقرر فرما.

به مناسبت چهلمین روز درگذشت مادری دلسوز مرحومه مغفوره شادروان
حاجیه کربلایی ... خانم ...
فرزند مرحوم ...، همسر حاج ...
مادر گرامی آقایان ...
مادرخانم بزرگوار آقایان ...

مجلس بزرگداشتی ...

متن دعوت به مراسم چهلم

چهل روز از غروب غم انگیز و نابهنگام ستاره پر فروغ بیت عشق الهی گذشت.
خلوتش ناگهانی بود و رفتنش نامنتظره، وجودش افتخار بود و نبودنش مسلخ تلخ ناباوری،
دلش دریای عشق بود و وجودش باران کرامت،
ستاره ای بود که خاموش شد و خورشیدی بود که غروب کرد،
دیگر صدایش از نهایت تاریکی و خلوت به گوش می رسد...