برای این که در انتخاب اسم پسر با ب آسوده باشید، در این بخش لیستی از این اسامی کنار هم آورده شده است که معنی آن نیز در مقابلش نوشته شده که در انتخاب بهتر می تواند به شما کمک کند. نام پسر با ب در دسته بندی های مختلف در ادامه در لیستی از اسامی پسرانه با ب قابل مشاهده است.

اسامی پسرانه مذهبی با ب


  • بَشّار: بشارت دهنده؛ از اصحاب امام صادق(ع)
  • بَشیر: مژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده؛ از القاب پیامبر اسلام(ص)
  • بَصیر: بینا؛ (به مجاز) آگاه؛ از نامها و صفات خداوند؛ دانا، بیننده، روشن بین
  • بَهاءالدین: آن که به آئین و دین خود ارزش دهد.
  • بُرَیر: یکی از شهدای کربلا به روز عاشورا در رکاب امام حسین (ع) که او اول کسی است که بعد از حُر شهید شد.

اسامی پسرانه ایرانی با ب


  • بردیا : پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجیه . (قرن ششم قبل از میلاد) کمبوجیه پس از جلوس (529 ق .م .) وی را مخفیانه کشت . هنگامی که کمبوجیه در مصر بود گوماتای مغ خود را بردیا معرفی و قیام کرد و بهمین مناسبت به بردیای دروغین معروف است.
  • بهپور: مرکب از به (بهتر، خوبتر) + پور (پسر )، نام پهلوانی در گرشاسب نامه.
  • بهتاش : بهترین دوست. “به” به معنی بهترین و “تاش” به معنی دوست. شریک خوب ؛ صاحب اخلاق و رفتار نیکو.
  • بهروز : [ ب ِ ] (اِ مرکب ) به روز. روز نیک و روز خوش . (فرهنگ فارسی معین ). || (ص مرکب ) نیک روز. خوش اختر. نیکبخت.
  • بهداد : (تلفظ: behdād) در کمال عدل و داد . بهترین دادهی ایزد. نیک آفرید. بهترین هدیه.
  • مطلب مرتبط: ۱۰۰ محبوب ترین و بهترین اسم های پسرانه در ایران از ۱۳۸۰تا ۱۳۹۶با معنی
  • بهراد : (تلفظ: behrād) جوانمرد نیکو . جوانمرد نیکو. بخشنده، رحمان ،جوانمرد.
  • بهزاد : خوش نژاد؛ اصیل؛ نیکوتبار. بهزاد. [ ب ِ ] (اِخ ) نام یکی از پسران جمشید جم ، حکیم و فرزانه خوی.
  • بهرنگ : (تلفظ: behrang) نکوتر رنگ، رنگِ نیکوتر. بهترین رنگ ( به + رنگ ).
  • بهرام : روز بیستم از هر ماه خورشیدی: ◻︎ ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه / بهرام روز بادۀ بهرام رنگ خواه (مسعودسعد: ۵۴۹). در ایران باستان، فرشتۀ موکل بر مسافران.
  • بهنام : (تلفظ: beh nām) نیک نام ، خوش نام . بهنام . [ ب ِ ] (ص مرکب ) نیک نام . خوشنام . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) نام نیک و خوب . (آنندراج ). نام نیک . شهرت خوب . (فرهنگ فارسی معین ).
  • بیژن : (تلفظ: bižan) (پهلوی) (در اعلام) نام پهلوان ایرانی ، پسر گیو و دختر زاده یا خواهر زاده رستم ، که داستان دلاوری های او در شاهنامه ی فردوسی و بیژن نامه آمده است.

اسامی پسرانه قرآنی با ب


  • بُرهان الدین: برهان دین، دلیل دین، حجت دین
  • بِلال: آب و هر آن چه که، گلو را تر کند؛ ابن رباح حبشی نام مؤذن و خازن و از یاران خاص و صمیمی پیامبر اسلام (ص).
  • بِنیامین: یعنی پسر دست راستِ من؛ آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) و برادر تنی حضرت یوسف (ع).
  • باسِط: بسط دهنده، گسترش دهنده؛ از نامهای خداوند.
  • باقر: شکافنده، گشاینده؛ لقب محمّد ابن علی امام پنجم شیعیان محمّد باقر(ع).
  • بدیع: جدید، تازه، نوآیین؛ زیبا؛ جالب، شگفت انگیز، نادر.
  • بیان الله: سخن، گفتار؛ شرح و توضیح؛ زبان آوری، فصاحت و بلاغت.

اسامی پسرانه امروزی با ب


  • بَردیا: دومین پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجه (سومین پادشاه هخامنشی) است که در اوستایی به معنای بلند پایه است.
  • بَرسام: آتش بزرگ مرکب از بر (مخفف ابر) + سام (آتش)، نام یکی از سرداران یزگرد ساسانی، از نامهای شاهنامه؛ فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید.
  • بَشیر: مژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده؛ از القاب پیامبر اسلام(ص)
  • بُرنا: جوان؛ شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور.
  • بِنیامین: یعنی پسر دست راستِ من؛ آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) و برادر تنی حضرت یوسف (ع).
  • بِهنود: از کلمات دساتیری به معنی پسر عزیز، نام پادشاهان هند
  • بِهنیا: نیک نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف.
  • بِهیاد: (به + یاد) دارنده ی بهترین یاد؛ کسی که از او به نیکی یاد می کنند.
  • بِهینا: (بهین + الف نسبت)، منسوب به بهین
  • بابک: پرورنده و پدر را گویند؛ خطاب فرزند به پدر از روی مهربانی؛ پدر جان؛ پدر اردشیر
  • باراد: نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است.
  • باربد: پسوند محافظ یا مسئول، خداوندِ بار (بارگاه)، پرده دار؛ نوازنده و موسیقی دان معروف دربار خسرو پرویز.
  • بزرگمهر: بسیار مهربان، طبق روایات نام وزیر فرزانه ی انوشیروان که در منابع فارسی و عربی او را به برخورداری از خرد استثنایی و تدبیرهای حکیمانه وصف کرده اند.
  • بهداد: آفریده خوب
  • بهدین: پیرو آیین زرتشتی
  • بهراد: مرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده)
  • بهزاد: مرکب از به (بهتر، خوب) + زاد (زاده)، نام نقاش و مینیاتوریست معروف در اوخر عهد تیموری و اوایل عهد صفوی، از شخصیتهای شاهنامه، همچنین نام اسب ‏سیاوش، نام یکی از بزرگان درگاه انوشیروان پادشاه ساسانی
  • بهسود: از نامهای زمان ساسانیان
  • بهشاد: نیکوی شاد؛ مرکب از به (بهتر یا خوب) + شاد
  • بهنام: دارای نام نیک

اسامی پسرانه خارجی با ب


  • بنجامین : بنیامین ، فرزند پسر دست راست
  • بِنیامین : 1- یعنی پسر دست راستِ من؛ 2- (اَعلام) آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) و برادر تنی حضرت یوسف
  • براندون (Brandon): این نام از انگلیسی قدیمی گرفته شده است. براندون به نظر از نام خانوادگی بازیگر ایتالیایی آمریکایی مشهور یعنی مارلون براندو تاثیر گرفته است.
  • برایان (Brian): این نام به احتمال زیاد از یک کلمه سلتیک قدیمی به معنای بالا یا نجیب گرفته شده است.
  • اسم پسرانه خارجی با حرف پ
  • پریام paryam : در افسانه های قدیم یونان، آخرین پادشاه تروا که شهر وی به دست یونانیان افتاد.
  • پاتریک (Patrick): این نام از یک واژه ی لاتین به معنای اشرافی گرفته شده است. پاتریک نام حامی و فرستاده ایرلندی است.

اسامی پسرانه کوتاه با ب


  • بابک
  • باربد
  • بامداد
  • بامشاد
  • بختیار
  • بردیا
  • برسام
  • برنا
  • برزو
  • برزن
  • بزرگمهر
  • به آئین
  • بهبد
  • بهتا
  • بهراد
  • بهرام
  • بهرنگ
  • بهروز
  • بهزاد
  • بهمن
  • بهمنش
  • بهنام
  • بهنود
  • بیژن

اسامی پسرانه کردی با ب


  • بَهرام : پیروزگر، (در نجوم) مریخ، (در گاه شماری) روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران، در فرهنگ ایران قدیم فرشته ای موکل بر مسافران و روز بهرام است، (در اعلام) نام چند تن از شاهان ساسانی.
  • بُرزان : (بُرز = شکوه و جلال، عظمت، دارای قدرت، نیرومند و با شکوه، فراز + ان (پسوند نسبت))، منسوب به شکوه و جلال و عظمت؛ به معنای جایگاه بلند « بَرزان»، قدرتمند، نیرومند
  • بارِزان : بارِز، نامِ قوم بارز یا بارزان یا بارجان، تاریخ این قوم به پیش از اسلام میرسد و نام آن از دوره ی ساسانیان در متون ضبط شده است.
  • بارمان : شخص محترم و لایقِ دارای روح بزرگ؛ از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی
  • باشار : چاره، علاج، درمان
  • باشوان : نام کوهی در بانه، آشیانه
  • باشور : به معنی جنوب
  • باشوک : نوعی پرنده شکاری
  • باگرو : تندباد
  • باهوز : گردباد
  • بخشان : دهش، بخشش
  • برزام : نام جد مانی
  • برزآفرین : تشویق بزرگ
  • برزفر : دارای قامتی با شکوه، بلند پرواز، از سرداران کرد دوره ‏هخامنشی
  • بروا : ایمان
  • بروسک : جرقه
  • بریار : عهد و پیمان
  • بلیسه : شعله، اخگر
  • بلیمەت : دلاور
  • بوبان : به سوی بالا
  • بوتان : لهجه ای در زبان کردی
  • بوران : بوران
  • بوژان : نمو کردن، شکوفا شدن، به خود بالیدن
  • به نوش : گوارا، بهترین نوش دارو
  • بیکس : تنها و بدون حامی
  • بەتین : آتشین
  • بەرزان : بلندپایه
  • بەرهەم : ثمرە
  • بەلین : پیمان
  • بەهیز : نیرومند

اسامی پسرانه لری با ب


  • بَروک یعنی پیکر و اندام.
  • بــِــیرُم یعنی برف و بوران.
  • بئوار یعنی غریب، بی موطن.
  • بازیار یعنی درو گر.
  • بانده یعنی پرنده.
  • باوام یعنی عزیزم.
  • باوان یعنی کس و کار، فامیل پدری.
  • باهنده یعنی پرنده.
  • بایار یعنی دردمند.
  • بردین نام پسرانه لری به معنای مثل سنگ و کنیه از رویین تن (لری: یعنی تمام لرها)؛ معنی سنگی و مقاوم نیز برایش آمده است؛ نام طایفه ای از اسیوند.
  • برفیز یعنی بهمن.
  • بروهی یعنی آفرین، مرحبا.
  • بشتار یعنی آرزو مند.
  • بشگار یعنی سپاسگزار.
  • بندیر یعنی گرفتار، منتظر.
  • بنیا یعنی پیشرو، پیشواز.
  • بهدار یعنی یعنی پنهان.
  • بهرود یعنی بهترین فرزند.

اسامی پسرانه ترکی با ب


  • بابک : بابای کوچک، نام یکی از قهرمانان آذربایجان
  • بابور : دراصل ببراست حیوانی درنده و گوشتخوار از تیره گربه سانان
  • بارقین : گشت و گذارکننده، آنکه راه رفته را دوباره باز نگردد.
  • بارلاس : جنگاور،نبرد کننده،جوانمرد دلیر،قهرمان جسور
  • بارلاک : پناه گاه،جان پناه،سر پناه
  • باریمان : غنی،مالداروثروتمند
  • باشار : ازعهدۀ انجام کاری برآمدن ،قادربودن،مهارت یافتن
  • باشال : پیشرو،آنکه دررٲس سایرین باشد،ارشد
  • باش قارا : صاحب قدرتی عظیم،رهبرقدرتمند
  • باشکان : مدیر، سرپرست، رئیس و یا رهبر یک تشکیلات،
  • مٶسسه، اداره ویا جمعیتی خاصّ
  • باش کایا : صخرۀ عظیم ،قدرتمند
  • باشمان : مدیر،رهبر،سرپرست
  • باغاتور : دلیر،شجاع،جوان مرد
  • باکمان : مفتّش،بازرس،ناظر
  • بالازر : فرزندی همانند طلا،اولاد زیبا
  • بالاش : فرزند کوچک
  • بامسی : عقاب،پرنده شکاری،طرلان
  • باولی : جوجه شاهین ویا بازاهلی شده ودست آموز
  • بای : عالیقدر،عالی جناب،غنی ومالدار
  • بایار : دارای نام وجاه، شهیر،بلند مرتبه
  • بایازید(بایزید) : ارمغان الهی، پدری که خداوند عطایش نموده باشد، به معنی شخص کارآمد، با هوش و ذکاوت، توانا نیز هست.
  • بای بَک : آقای بزرگواروغنی
  • بایتور : بِیک ،همانند بیک،لایق حرمت،عالیقدر،ثروتمند
  • بایتوک : دارا،غنی،ثروتمند
  • بایرام : روز به یاد ماندنی مثل روز ملّی،تاریخی، دینی و … که به یاد بودش جشن بر پا گردد
  • بایسان : دارای شٲن ومنزلت، بسیارمحترم، شهیر، بزرگوار، غنی
  • بایول : برگزیده،لایق حرمت،مُعَظّم،غنی ودارا
  • باییر : تپّه ،دامنه کوه، کوهپایه، گذرگاه، باریکه تنگ و درازبین دوکوه
  • باییندیر : آنکه به حدّ تکامل وتعالی رسد،ترقی کننده
  • بَرکمان : نیرومند و قوی، انسان استوار و مقاوم
  • بَرکیش : سالم و بی نقص بودن، سفت و سخت شدن
  • بَرگین : مقاوم واستوار، محکم و پابه جا، بی نقص، نیرومند
  • بَکمات : متشکل ازکلمات «بَی» و«محمد» است از اسامی متداول درمنطقه ترکمنستان.
  • بَکمان : محکم، استوار، سخت، مقاوم و سالم، انسان نیرومند
  • بن تورک : من ترک هستم (دلیر، جسور و جوانمردم)
  • بوداق : شاخه هایی که ازتنه درخت رشد می کنند، تَرکه
  • بوراک : کویر، مکان غیرقابل کشت و زرع
  • بوران : کولاک، باران شدیدی که همراه با رعدوبرق، بارد، برف و بوران، هوای برفی
  • بورقوت : نوعی شاهین شکاری
  • بورکوت : عقاب
  • بولات : فولاد، پولاد
  • بولاق : چشمه یامنبع آبی که از زمین جوشد
  • بویسال : وابسته و مرتبط با قد و قامت، راست قامت
  • بویسان : راست قامت، رشید وبرازنده، خوش قد و بالا
  • بَی : حاکم یک مکان، رئیس، سردَمدار، تحصیل کرده، داماد، بعضاً به جای عناوین آغا و جناب.
  • بَیاض : کاملاً سفید
  • بیلتان : عالم، آنکه بواسطۀ دانش و معرفتش کسب شهرت نماید.
  • بَی لَربَی (بیگلربیگ) : عنوانی بود که درقدیم به حاکم یک ولایت اطلاق می گردید، والی، ناظر.
  • بیلسای : به خوبی آشکارشونده، آنکه بدلیل معلومات و دانشش شناخته شود.
  • بیلگن : صاحب معلومات وسیع، عالم ، باسواد
  • بیلَن : داننده ، دانا، فهمیده ، صاحب قوۀ ادراک و شعور، متوجّه شونده، خبردار
  • بیلیک : علم، سواد و آگاهی
  • بٶیوک : آنچه که از لحاظ حجم، تعداد، مقدار و مقیاس بزرگ و درشت باشد، حجیم، دارای اهمیّت.

اسامی پسرانه گیلکی با ب


  • بازان: اسم تاریخی: از سرداران.
  • باو : اسم تاریخی: سلسله باوندیان مأخوذ از آن است.
  • باوند: اسم تاریخی: از شاهان باستانی.
  • بکران: از سرداران مرداویج زیاری.
  • بنجاسپ: از سرداران.
  • بُندار: از سرداران. نام شاعر معروف.
  • بویه: پدر موسس سلسله ال بویه.

اسامی پسرانه مازنی با ب


  • بنداسف جان، سرداری مازندرانی در چم دارنده اسب نژاده و نیک

اسامی پسرانه فرانسوی با ب


  • دیانا : دندان ، دیدند ، ترسا
آیا این مطلب مفید بود؟ 2
نظر خود را بنویسید! لطفا کلیک کنید