پدر کشی با یک میله آهنی 

قدیم تر ها وقتی اخبار حوادث  را مروری می کردیم کمتر می شنیدیم  که پدری پسرش را و مادری فرزندش را یا فرزندی مادر یا پدرش  را به قتل برساند ، اما این روزها دیگر ساده بی پروا از پدر کشی ها و مادر کشی ها و فرزند کشی ها می گویند شاید این خبرها اخبار حوادث را داغ کنند اما هشداری است برای اینکه این داغی اخبار و رخدادها خبر از سردی  روابط انسان ها دارد  این روز ها باز  اظهارات پسری که پدرش را به قتل رسانده است تیتر خبر شده است  پسری که  اظهار می کند  که کمتر خلافی است در دنیا که آن را مرتکب نشده است .

پسر مجردی است که بی رحمانه و به طرز هولناکی پدر پیرش را با ضربات میله آهنی به قتل رسانده است. او که در ظاهر سعی می کند خود را نادم از این ماجرا نشان دهد

فکر می کنم کمتر خلافی در دنیا وجود داشته باشد که من آن را مرتکب نشده باشم. اگر چه هم اکنون ۳۹ سال دارم اما بیشتر از ۲۰ سال آن را پشت میله های زندان گذرانده ام تا به خاطر جرم هایی که مرتکب می شدم مجازات شوم ولی هر بار... 

این ها بخشی از  اعترافات  پسر مجردی است که بی رحمانه و به طرز هولناکی پدر پیرش را با ضربات میله آهنی به قتل رسانده است. او که در ظاهر سعی می کند خود را نادم از این ماجرا نشان دهد پس از آن که به سوالات قضایی و تخصصی قاضی پاسخ داد مقابل افسر پرونده اش نشست و به تشریح زندگی سراسر خلافش پرداخت و گفت: همواره دنیا را با چشم بدبختی دیده ام و هیچ گاه روز خوشی را در زندگی ام به یاد ندارم. از زمانی که چشم به دنیا گشودم زندگی ام را همانند خودنویسی دیدم که جوهر سیاه آن همزمان با تباهی عمر من فروکش می کرد. 

درست به خاطر ندارم که اولین خلاف را در چند سالگی مرتکب شدم اما آنچه در خاطرم مانده، این است که یا در کنج زندان  تحمل کیفر می کردم و یا در بیرون از زندان به دنبال خلاف بودم. به جز مواردی که از بازداشتگاه کلانتری ها آزاد شدم و یا جرمی را که مرتکب شده ام به اثبات نرسیده است به طور رسمی ۲۱ بار روانه زندان شده ام و سوابقم در دفتر بایگانی زندان به ثبت رسیده است. البته تیره بختی های من از زمانی شدت گرفت که چشمانم مواد مخدری به نام شیشه و کریستال را دید و بدنم با این ماده افیونی خو گرفت. دیگر برای تأمین هزینه های سنگین مواد مخدر صنعتی به هر کاری دست می زدم. 

سرقت های عادی تا نزاع و زورگیری های خشن، تنها بخشی از جرایمی بود که برای تأمین پول مواد انجام می دادم. دیگر از خانه و خانواده رانده شده بودم و هیچ کس کم ترین ارزشی برایم قایل نبود. از شدت خماری سر کار هم نمی توانستم بروم و در محل زندگی مان نیز مرا آدم حساب نمی کردند. تنها مادر مرحومم بود که از سر دلسوزی مبالغی را به طور پنهانی به من می داد اما من همیشه با دعوا و کتک کاری از پدرم پول می گرفتم. حتی یک بار نیز خانه پدری ام را با پیک نیک به آتش کشیدم که آثار آن هنوز هم در سقف چوبی منزلمان مشهود است. بارها به خاطر اعتیاد و نگهداری مواد مخدر دستگیر شدم اما هیچ وقت نتوانستم از این ماده افیونی فاصله بگیرم.

 هم اکنون نیز تمایلی برای ترک اعتیاد ندارم چرا که اعتیاد من ترک نشدنی است. شب ها دیر به منزل می آمدم و پدر پیرم دوست نداشت در کنار او باشم. او حتی پول های اندکش را از ترس من پنهان می کرد و به همین دلیل مدام با یکدیگر درگیر بودیم تا این که شب حادثه، در حالی که اوایل بامداد شیشه مصرف کرده بودم، به خانه بازگشتم و پدر پیرم را به طرز وحشیانه ای با ضربات میله آهنی کتک زدم و دست و پایش را شکستم. چند ساعت بعد بود که فهمیدم پدرم دیگر نفس نمی کشد و...ب

 

آیا این مطلب مفید بود؟
نظر خود را بنویسید! لطفا کلیک کنید