نمونه شعر و متن برای اعلامیه فوت پدر

غم از دست دادن پدر غم سنگین و جانکاهی است و گاه دنیا دنیا حرف و جمله متن هم برای بیان این داغ کافی نیست. همواره بازماندگان می کوشند که این داغ را قالب اشعار و کلمات در اعلامیه ها و آگهی های فوت پدر خود بیان کنند . اگر شما هم پدر از دست داده اید و در جستجوی شعر ، جملات و متن های مناسب و خاص برای آگهی ترحیم پدر خود هستید سایت تانما ضمن عرض تسلیت از شما دعوت می کند که بهترین های متن آگهی فوت پدر را که برای شما گردآوری کرده است بخوانید و با ما همراه باشید.

شعر آگهی ترحیم پدر

رفتی وآتش زدی بر جسم وجانم ای پدر

گریه بر درد فراوان نکنم پس چه کنم؟
ناله از سینه سوزان نکنم پس چه کنم؟

من که اندر ملاء عام نکردم زاری
گریه در این شب پنهان نکنم پس چه کنم؟

من که از داغ عزیز مرغ دلم گشته کباب
گریه در خانه تنها نکنم، پس چه کنم

هرچه دیدم ز غم اظهار نکردم به کسی
گریه بر درد فراوان نکنم پس چه کنم؟

آگهی ترحیم پدر

پیوسته در هوای تو چشم در جستجو

هر لحظه با خیال تو جانم به گفتگوست

دیدی ای دل که خزان با گل و گلزار چه کرد

تیغ طوفان بلا با گل بی خار چه کرد
شعله شمع به آرامی و مظلومی سوخت

داغ آن با دل پروانه بی یار چه کرد

رفتی ز دست ما و نماند از برای ما

غیر از غمی، شکسته دلی، جان خسته ای

تو مرغ جاودان بهشتی شدی ولی

داند خدا که پشت مرا چون شکسته ای

متن آگهی فوت پدر

متن آگهی ترحیم پدر

باز این قصه تکراری گلبرگ و خزان
شرح حالی است برای تو که بی تکراری

دلبری کردی و دلدار تو را با خود برد
این بود عاقبت نیکی و خوش کرداری.

قصه درد تو را به که باید گفتن؟
ناله شام و سحر، را به که باید گفتن؟

روزها رفت و غم از سینه ما پاک نشد
این غم دیرگذر، را به که باید گفتن؟

چندی است آسمان دلم وا نمی شود
یک غم نشسته روی دلم پا نمی شود

احساس می کنم که دگر خاطرات تو
کنج خیال خسته ی من جا نمی شود

روزی درست مثل همین روزهای غم
گفتی بیا که دست های تو تنها نمی شود

حالا بیا و ببین که چه تنها و خسته ام
بعد از تو هیچ وقت دل من وا نمی شود

اشعار آگهی ترحیم پدر

آسوده آنکه رنج جهان را کشید و رفت
خشنود آنکه بانگ خدا را شنید و رفت

در حیرتم که عمر شتابنده چون گذشت
گویی نسیم بود که بر گل وزید و رفت

این باغ غیر داغ عزیزان گلی نداشت
خوشبخت آن پرنده کزین جا پرید و رفت

آنکه بغضی در گلو، چون بغض طوفان داشت، رفت
نغمه ای شیرین تر از آوای باران داشت، رفت

گرچه او را این چنین پروای جان دادن نبود
او که عمری حسرت دیدار جانان داشت، رفت

سینه ام ز آتش دل و غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

تو در وادی سپیدارها، چه می دیدی
که چون نسیم، به آن سمت (سبزه) کوچیدی

به سوگ غمبار تو خورشید، گریه سر داد
در آن غروب که بر روی مرگ، خندیدی

اشعار آگهی فوت پدر

در سوک توأم ناله ز عیوق گذر کرد
داغ تو، دل سوخته را سوخته تر کرد

آهی که به یادت ز دل زار بر آمد
از کوه گذر کرد و بر افلاک اثر کرد

آتش هجران تو همچون سپندم می کند
پر ز ناله همچو نی بند بندم می کند

داغ سنگینی که بر دل دارم از هجران تو
تا قیامت بر غم تو پای بندم می کند

چه خوش باشد در این دنیای فانی
به خوش نامی نمودن زندگانی

که بعد از ما بسی گردش کند چرخ
نماند جز نکونامی نشانی

متن آگهی فوت پدر

اشعار اعلامیه فوت پدر

آن یار کزو خانه ما جای پَری بود
سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود

از چنگ منش اختر بَد مِهر به در برد
آری چه کنم دولت دور قمری بو

کسی رفت و یادش ز خاطر نرفت
که بر کُنه دل، یاد او، ماندنی است

هَزارا، تو نامش به آواز خوان
که بس قصه مهر او خواندنی است

آخرین نگاه تو
آغاز غم ما بود!

در سرنوشت گل، دو حقیقت رقم زدند
روزی به باغ آمد، روزی به باد رفت

متن آگهی فوت پدر

گفتم به کجا؟ گفت: صدایم کردند
گل بودم و از شاخه جدایم کردند
گفتم که فرشته ها چه کردندت؟ گفت:
روزی خور سفره ی خدایم کردند ...

تو نباشی، چه امیدی، به دل خسته من
تو که خاموشی، به شام و سحر، چه کنم با غم تو؟

چه کنم با دل تنها، که نشد باور من
تو ویرانی، خاموشی، کوهم مگر، چه کنم با غم تو؟

ماییم و هزار چشم خونین بی تو
ماییم و هزار بهت سنگین بی تو

ماییم و هزار دشت غربت در پیش
ماییم و هزار بغض سنگین بی تو

شعر آگهی فوت پدر

دل نمی خواست جدایی تو، اما چه کند؟
گردش چرخ، نه بر دایره دلخواه است!

ما داغ فراق دیده بودیم
افسانه غم شنیده بودیم

اما غم تو جانگداز است
دردیست که قصه اش درازاست

کس نمیرد گر دل او زنده شد با بوی عشق
تا ابد آن لاله در باغ جهان بشکفتنی است

دیگران گر بروند از نظر، از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

متن آگهی فوت پدر

متن اعلامیه فوت پدر

تو نیستی که ببینی
چگونه دور از تو
به روی هر چه در این خانه هست
غبار سربی اندوه
بال گسترده است!

یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟
سبب ساز سکوت مبهمت چیست؟

برایش صادقانه می نویسم
برای آن که باید باشد و نیست

از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است

متن خاص برای اعلامیه فوت پدر

ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست در این سینه که همزاد جهان است

شب چو تنها می نشینم با خیالت گرم راز
هر نوا آید به گوشم، گویم این آوای اوست!

روزها چون بگذرم، از کوچه های خاطرات
هر کجا پا می نهم، گویم که جای پای اوست!

گفتنی نیست ولی بی تو کماکان در من
نفسی هست دلی هست ولی جانی نیست

باورم ناید که دیگر نشنوم آوای تو

یا نبینم روی ماه و قامت زیبای تو

سال ها سنگ صبورم بودی و هم صحبتم

بی تو رنگ یأس دارد منزل و مأوای تو

شعر خاص برای اعلامیه فوت پدر

غم فراق تو در خاطرم نمی گنجد

به روح بلند و همیشه بیدارت درود

از شمار دو چشم، یک تن کم
وز شمار خرد، هزاران بیش

همی برد خواهد به گردش سپهر
نباید فکندن بدین خاک مهر

یکی زود سازد یکی دیرتر
سرانجام بر مرگ باشد گذر

متن آگهی فوت پدر

آگهی ترحیم پدر

همه مرگ راییم پیر و جوان
به گیتی نماند کسی جاودان

همه مرگ را ییم برنا و پیر
به رفتن خرد بادمان دستگیر

بی مهر رخت، روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

در هجر تو گر چشم مرا آب روانست
گو خون جگر ریز که معذور نماندست

گر چه خیزد ماتمی از هر غمی
فرق دارد ماتمی با ماتمی

لاجرم در مرگ مردان عزیز
گفت باید ای دریغا عالمی

متن آگهی ترحیم پدر

ناله را هر چند می خواهم که پنهانش کنم
سینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن

سرو خوش قامت من
تو به من یاد بده
که چه سان زیست کنم
بی تو، با خاطر تو!
همه را می بینم

جز تو را که خاطره ای شدی ماندگار برای قلب هایی که منتظرت هستند.

گناه آسمانی که تورا به آغوش کشید

و باخود برد را هرگز نخواهیم بخشید

تو میان بودنت و یادت ، یادت را برایمان گذاشتی و بودنت را افسانه ساختی

و امروز باز برایت گریستم

که چه دردناک بودرفتنت

و چه سخت بودباور کردن نبودنت

افسوس که چه اسان فراموش می کنم اشکهایم را

وچه زود عادت می کنم نبودنت در کنارم را

مرا دریاب و تنهایم نگذار

اشعار آگهی ترحیم پدر

ز هجران تو پرپر می زند دل

ز دل تنگی به هر در می زند دل

چو بلبل در فراق رویت ای گل

به دیوار قفس سرمیزند دل

گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است

می چیند آن گلی که به عالم نمونه است

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است

چون از این غصه ننالیم و نخروشیم

طوفان نوح زنده شد از اشک چشم من
با آنکــه در غمش به مـــدارا گریستم

آیا این مطلب مفید بود؟
نظر خود را بنویسید! لطفا کلیک کنید