شعر تبریک نوروز | اشعار زیبا برای تبریک نوروز باستانی
شعر تبریک نوروز حتما سرشار از شور و احساس و عشق است زیرا با نو شدن فصل و سبز شدن طبیعت همراه شده و همه ی این ها نشانه ی امید و سرزندگی است. در واقع برای نوروز شعر گفتن هم آسان است و هم سخت، آسان است چون واژه ها با نام بهار جان می گیرند و سخت است چون هر چه بگویی از نوروز کم است و در واژه ها نمی گنجد.
مجموعه ی اشعار عاشقانه و خاص برای نوروز
بهار پر از نغمه و شور و طرب است و نوروز سرآغاز همه ی این سرمستی هاست. ما ایرانی ها هر سال به یمن آمدن نوبهار، نوروز را جشن میگیریم و برای هم آرزوهای بزرگ داریم. در واقع امید داریم که تازگی فصل، نوید اتفاقات زیبا برای ما باشد و به این امید سال را شروع می کنیم. اگر به دنبال شعر تبریک نوروز هستید، حتما این مطلب تانما را دنبال کنید؛
بهترین شعر تبریک نوروز
بگشایید در و پنجره را
که نسیم خوش نوروز آیدهمره رایحه نوروزی
ای بسا بخت دل افروز آیدفصل آرام و پر از سبزه و گل
بعد از آن سردی جانسوز آیدشب طولانی غمگین گذرد
دوره روشنی روز آیداز خدا می طلبم سال جدید
بر شما خوش شب و بهروز آیدمهدی رستادمهر
شعرتان نغمه چکاوک باد
کوچه پرْ عطر ِ یاس و میخک بادگرچه بگذشته یازده روزش
سال نو بر شما مبارک باد!شهرزاد واحدی
یا مُقلب قلب ما را شاد کن
خانه ها را ای خدا آباد کنیا مدبر بهترین تدبیر کن
کام ما را از محبت سیرکنیا محول حال ما را حال کن
حال ما را بهترین احوال کناصغر اسلامی
شعر تبریک نوروز باستانی
عرض تبریک بهاران، سال نو فرخنده باد
بخت بیدار و زمان برکام و تن بالنده بادحال و روزت بهترین و کسب و کارت برقرار
دیدگان پرنور و دشمن کور و لب پرخنده باداحمد یزدانی
شد بهاران هر طرف، گلها صدایت می زنند
نرگس و یاس و سمن هرجا صدایت می زنندسبزه هم با بودن گل های زیبا، خنده لب
بلبلان را شادی است، زیبا صدایت می زنندمیرحمزه طاهری
بر همه این ایام دل انگیز تبارک باد
ایام همیشه به لطف ایزد بهارک باددر این وقت ها خواستم خودی نشان بدهم
که گویم سال نو بر تو مبارک بادمحمد کشتکار
شعر تبریک عید نوروز
عاشقان نوروزتان پیروز باد
عاشقان هر روزتان نوروز بادعاشقان خورشید و ماه بختتان
چون چراغ عشق جان افروز باد
خوش باش که روز نو و نوروز آمد
غم رفت و صفای بخت پیروز آمدامید مبر از مهر گردون و فلک
شب رفت و ته سیاهی اش روز آمدمژده هاشمی
موی زمین سبز گشت، حین سپر انداخت بحر
باد صبا باره اش تاخت به هر کوی و شهرباد مبارک تو را سال نو و سال ها
وفق مرادت رود گردش ایام و دهراحمد زمین نورد
خوش آن دمی که بهاران قرارمان باشد
ظهور مهدی (عج) زهرا بهارمان باشد
سال نو یعنی تو وقتی از در تو میای
نذر کردم امشب، سفره چیدم که بیایحسین صفا
به ناز می رسد از ره دوباره سالی نو
مبارک است بهار من و بهار شماکامران باروزه
دوبیتی تبریک عید نوروز
مه من، عید شد مبارک باد
عیدی عاشقان چه خواهی داد؟عیدی و عید ما مه رخ توست
عید ما بی رخ تو عید مباد
گشت گرداگرد مهر تابناک، ایران زمین
روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمینای تو یزدان، ای تو گرداننده مهر و سپر
برترینش کن برایم این زمان و این زمین
سپیده دم، نسیمی روح پرور
وزید و کرد گیتی را معنبرمبارکباد گویان، در فکندند
درختان را به تارگ، سبز چادرپروین اعتصامی
غزل تبریک عید نوروز
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین می دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
حافظ
روز عید است و من امروز در آن تدبیرم
که دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم
چند روزیست که دورم ز رخ ساقی و جام
بس خجالت که به روی آمد ازین تقصیرم
من به خلوت ننشینم پس از این، ور به مثل
زاهد صومعه بر پای نهد زنجیرم
پند پیرانه دهد واعظ شهرم لیکن
من نه آنم که دگر پند کسی بپذیرم
آن که بر خاک در میکده جان داد کجاست
تا نهم در قدم او سر و پیشش میرم
می به زیر کش و سجادهٔ تقوی بر دوش
آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم
خلق گویند که حافظ سخن پیر نیوش
سالخورده میی امروز به از صد پیرم
حافظ
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل بجوش آمد
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
زفکر تفرقه باز آن تاشوی مجموع
به حکم آنکه جو شد اهرمن، سروش آمد
ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد
چه گوش کرد که باده زبان خموش آمد
چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس
سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد
زخانقاه به میخانه می رود حافظ
مگر زمستی زهد ریا به هوش امد
حافظ
تو را و او را روزی به جشن نوروزی
هم آسمانی اقبال و هم الهی فرامیر معزی
مبارک طلعتی تا می رسد از دور می گویم
که صبح عید نوروز است می باید صفا کردنفروغی بسطامی
بر تو میمون و مبارک باد هر سالی سه چیز
روز عید و موسم نوروز و جشن مهرگانامیر معزی
دوبیتی تبریک سال نو
هر طرف بهر مبارکباد نوروز بهار
می فرستد گل به کف کرده صبای خویش رایک دم امروز از چمن ما را به مجلس راه ده
تا ستانیم از تو جام با صفای خویش راامیرخسرو دهلوی
فروردین است و روز فرودین / شادی و طرب را کند تلقین
ای دو لب تو چو می مرا ده / کان باشد رسم روز فرودین
با دلبرکی تازه تر از خرمن گل
از دست مده جام می و دامن گل
زان پیشترک که گردد از باد اجل
پیراهن عمر ما چو پیراهن گل
شعر عاشقانه تبریک عید نوروز
بهار آیو به صحرا و در و دشت
جوانی هم بهاری بود و بگذشت
سر قبر جوانان لاله رویه
دمی که گلرخان آیند به گلگشت
اعجاز بلند قاضی الحاجاتی
قرآن مصوری پر از آیاتی
دستار تو سبز و احترامت واجب
یعنی که تو ای بهار از ساداتی
از بس خوش و مست و دلربا می آیی
چون باد بهار جانفزا می آیی
دل خانه عشق توست آبادش دار
چون خانه خراب شد کجا می آیی
بگو ای ماه تا ساقی ز می مجلس بیاراید
که خورشید جهان آرا به دولتخانه می آیدبه بستان رو به پیروزی دمی تا باد نوروزی
به بوی زلف مشکین تو عنبر بر سمن سایدسلمان ساوجی
هر خیال تو مرا عید نو و نوروزیست
شادی ای دم به دم آید به مبارکبادمعید نوروز من آنست که بینم رویت
عید قربان که لقای تو کند بنیادمفیض کاشانی
جهان از باد نوروزی جوان شد
زمین در سایه سنبل نهان شدز رنگ سبزه و شکل ریاحین
زمین گویی به صورت آسمان شدصبا در طره شمشاد پیچید
بنفشه خاک پای ارغوان شداوحدی
عید نوروز
جمالت باد دایم عالم افروز
شبت معراج باد و روز نوروزنظامی
شادمان باش و جهان را بر مراد خویش خور
همچنین نوروز خرم صد هزاران بگذرانفرخی سیستانی
چو سال آمد مبارک دان تو نوروز
که دیدستی حقیقت عید نوروزبه روز نو کنون تو در رسیدی
بهار و سال نو را باز دیدیگلت بشکفت و نرگس بار آورد
وصالت در درون این بار آوردیقین جانان منم امروز پیدا
به بخت و طالع اینجائی هویداعطار
شعر طنز تبریک عید نوروز
عجب رسمیه رسم زمونه
خونه مون عیدا پر مهمونهمی رن مهمونا از اونا فقط
آشغالِ میوه به جا می مونه !
نفس باد صبا آفت جان خواهد شد
عید می آید و اجناس گران خواهد شد
قیمت میوه و شیرینی و آجیل و لباس
باز سرویس گر فک و دهان خواهد شد
عید آمد و شد مشکلِ من بیشتر از پیش
ای وای از این مایه ی بدبختی و تشویش
یک سو زده زن زیرِ بغل زانوی ماتم
یک سو پسرم صاعقه در میکند از خویش
این میوه و شیرینی و نقل و گز و آجیل
آن خواسته البسه ی نو از من درویش
این ایل و تبارش همه عازم به شمالند
آن می رود امسال رفیقش سفر کیش
پیوسته فقط زخم زبان میزندم این
آن میکشدم پیرهن و می کَنَدَم ریش
عید است ولی بدون او غم داریم
عاشق شده ایم و عشق را کم داریم
ای کاش که این عید ظهورش برسد
اینگونه هزار عید با هم داریم
دل بی تو درون سینه ام می گندد
غم از همه ی ی سو راه مرا می بندد
امسال بهار بی تو یعنی پاییز
تقویم به گور پدرش میخندد
نامه ات را هنوز میخوانم
گفته بودی بهار می آیی
می نویسم قطار اما تو
با کدامین قطار می آیی؟
شعر تبریک نوروز باستانی
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروزمبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روزسعدی
مبارک تر شب و خرم ترین روز
به استقبالم آمد بخت پیروزدهلزن گو دو نوبت زن بشارت
که دوشم قدر بود امروز نوروزسعدی
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک بادمولانا
شعر تبریک عید نوروز
دیدی که نسیم نوبهاری بوزید
ما را زِبهار ما نسیمی نرسید
دردا که چو گل پرده خلوت بدرید
ان گل رخ ما پرده نشینی بگزید
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
اندر دل من مها دل افروز تویی
یاران هستند و لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
بنمود بهار تازه رخسار ای دل
بر باد نهاده باده پیش آر ای دل
اکنون که گشاد چهره گلزار ای دل
ما و می گلرنگ و لب یار ای دل
اکنون که زمین شد ز بهاران همه ی ی گل
صحرا همه ی ی سبزه کوهساران همه ی ی گل
از فرقت توست در دل ما همه ی ی خار
وز طلعت تو به چشم یاران همه ی ی گل
ای عهد تو عید کامرانی پیوست
افتاد بهار پیش بزم تو ز دست
زیبنده تر از مجلس تو دست بهار
بر گردن عید هیچ پیرایه نبست
تک بیت تبریک عید نوروز
آن شب کـه تـو درکنار مایی روزست
و آن روز کـه با تـو میرود نوروزست
بهاری داری از وی بر خور امروز
کـه هر فصلی نخواهد بود نوروز
بر چهره گل نسیم نوروز خوش اسـت
بر طرف چمن روی دل افروز خوش اسـت
شعر تبریک سال نو
دوباره معجزه آب و آفتاب و زمین
شکوه جادوی رنگین کمان فروردین
شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود
سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود
صف زد حشم بهار پیرامن گل
ابر آمد و پر کرد ز در دامن گل
با این همه ی ی جان نماند اندر تن گل
گر تو به چمن درآیی ای خرمن گل
آراست بهار کوی و دروازه خویش
افگند به باغ و راغ آوازه خویش
بنمای بهار را رخ تازه خویش
تا بشناسد بهار اندازه خویش
ای ابر بهار خانه پرورده توست
ای خار درون غنچه خون کرده توست
ای غنچه عروس باغ در پرده توست
این باد صبا این همه ی ی آورده توست
تا منزل آدمی سرای
دنیاست
کارش همه ی ی جرم و کار حق، لطف و عطاست
خوش باش که ان سرا چنین خواهد بود
سالی که نکوست، از بهارش پیداست
به نوبهار جهان تازه گشت و خرم گشت
درخت سبز علم گشت و خاک معلم گشت
نسیم نیم شبان جبرئیل گشت مگر
که بیخ و شاخ درختان خشک مریم گشت
شعر عاشقانه تبریک عید نوروز
ای آنکه ز عشق تو مرا نیست قرار
زین بیش بدست غصه خاطر مسپار
بر هر بد و نیک پرتو انداز چو مهر
بر ناخوش و خوش گذر تو چون باد بهار
چو صبح رایت خورشید آشکار کند
ز مهر قبله افلاک زرنگار کند
رسید موسم نوروز و گاه آن آمد
که دل هوای گلستان و لاله زار کند
خوش وقت بهار و سبزه و دامن کشت
با پسته دهن شکر لب حور سرشت
در باغ مراد ما چنین سرو نرست
بر خاک امید ما کس این دانه کشت
سال نو مبارک
گلبرگ برد باد بهاران به کجا
سنبل رود از شبنم بستان به کجا
ای عارض یار من شتابان به کجا
وی زلف نگار من پریشان به کجا
در وقت بهار جز لب جوی مجوی
جز وصف رخ یار سمن روی مگوی
جز باده گلرنگ به شبگیر مگیر
جز زلف بتان عنبرین بوی مبوی
شد یار و به غم ساخت گرفتار مرا
نگذاشت به درد دل افکار مرا
چون سوی چمن روم که از باد بهار
دل می ترقد چو غنچه، بی یار، مرا
بهار آمد زمین فیروزه گون شد
به عزم سیر دلدارم برون شد
به گل چیدن درآمد یار فایز
همه ی ی گل ها زِخجلت سرنگون شد
چو صبح رایت خورشید آشکار کند
ز مهر قبله افلاک زرنگار کند
رسید موسم نوروز و گاه آن آمد
که دل هوای گلستان و لاله زار کند
ای نو بهار خندان از لامکان رسیدی / چیزی به یار مانی از یار ما چه دیدی
خندان و تازه رویی سر سبز و مکشبویی / همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی
شعر تبریک نوروز
یک عالمه عطر بید تقدیم تو باد
تبریک بسی شدید تقدیم تو باد
تنها دل و قلوه ایست دارایی ما
این هم دم صبح عید تقدیم تو باد
بیامد شاهد شیرین نوروز / بنازم سفره ای هفت سین نوروز
زچشم ابر نیسا نی دراین فصل / بریزد اشک مشک آگین نوروز . . .
جشن فرخنده فرودین است / روز بازار گل و نسرین است
شعر تبریک نوروز
نوروز کـه هرچمن دل افروز بود
نقش گل و خار عبرت آموز بود
گر جامه بـه جان ز معرفت نو گردد
هر روز بـه دل نشاط نوروز بود
تا تـو هستی دل مـن جای پریشانی نیست
کـه پریشانی و غم یکسره نومید از توست
باغ ها را تـو سرافرازی و سبزی دادی
ای کـه نوروز و بهاران زِ تـو وعید از توست
عید آمده سربه سبزه و گل بزنیم
با برگ شقایقی تفال بزنیم
هرچند کـه دوریم زِهم با دم عشق
بین دلمان تا بـه ابد پل بزنیم